غزل شمارهٔ ۸۱۳
تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
آتش بود این آب، جگر تشنه خون را
راندن نکند خیرگی از طبع مگس دور
اندیشه ز خواری نبود مرد دون را
از پیشروان دل نگرانی نتوان برد
پیوسته بود چشم ز پی راهنمون را
نگذاشت ز سر، سرکشی آن زلف ز آهم
حرفی است که در مار اثرهاست فسون را
عقل است که موقوف به کسب است کمالش
حاجت به معلم نبود مشق جنون را
صائب مکن از بخت طمع برگ فراغت
کز باده نصیبی نبود جام نگون را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
آتش بود این آب، جگر تشنه خون را
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب نمیتواند شعلهی درون را آرام کند، زیرا این آب مثل آتش عمل میکند و دل تشنه را بیشتر آزار میدهد.
راندن نکند خیرگی از طبع مگس دور
اندیشه ز خواری نبود مرد دون را
هوش مصنوعی: مگس به خاطر طبع خویش نمیتواند از خود بیخود شود و اندیشهی انسانهای پست نیز به خواری و فقر آنها برمیگردد.
از پیشروان دل نگرانی نتوان برد
پیوسته بود چشم ز پی راهنمون را
هوش مصنوعی: دل وابسته به نگرانیهای پیشروان را نمیتوان از بین برد، زیرا همواره نظر به راهنماییها و راهنمایان دارد.
نگذاشت ز سر، سرکشی آن زلف ز آهم
حرفی است که در مار اثرهاست فسون را
هوش مصنوعی: زلفِ پریشان و زیبا باعث شده که من از درد دلم بگویم. این گیسوی زیبا در من تأثیر عمیقی گذاشته و رازهایی دارد که نمیتوانم از آن بگذرم.
عقل است که موقوف به کسب است کمالش
حاجت به معلم نبود مشق جنون را
هوش مصنوعی: عقل به یادگیری و کسب دانش نیاز دارد، اما برای رسیدن به کمال، نیازی به معلم ندارد؛ گاهی نیاز است که انسان تجربههای جنونآمیز را نیز تجربه کند.
صائب مکن از بخت طمع برگ فراغت
کز باده نصیبی نبود جام نگون را
هوش مصنوعی: از سرنوشت خود انتظار نداشته باش که به راحتی به آرامش برسی، زیرا از می نوشیدن چیزی نصیب نخواهی برد و تنها به درد و رنج مبتلا خواهی شد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۱۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/04/30 05:06
محسن حیدرزاده جزی
در بیت دوم مردم دون صحیح است .