گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۱

ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
آیینه اسرار نهانیم جهان را
پوشیده و پیداست ز ما راز دو عالم
هم آینه، هم آینه دانیم جهان را
هنگام خموشی گره گوهر اسرار
در وقت سخن تیغ زبانیم جهان را
از سینه پر داغ، بهار جگر خاک
از چهره بی رنگ خزانیم جهان را
تازه است جگرها ز شراب کهن ما
پیریم، ولی بخت جوانیم جهان را
در صحبت ما قطره شود گوهر شهوار
از دل صدف پاک دهانیم جهان را
دارند به دیوانه ما چشم، غزالان
سر حلقه صاحب نظرانیم جهان را
از راستی طبع، عصای فلک پیر
از قامت خم گشته کمانیم جهان را
بیهوشی ما برگ نشاط دگران است
از خواب گران، رطل گرانیم جهان را
گوشی نخراشد ز صدای جرس ما
ما قافله ریگ روانیم جهان را
در آینه ماست عیان راز دو عالم
هر چند ز حیرت زدگانیم جهان را
در ظاهر اگر دیده ما پرده خواب است
ما از دل بیدار، شبانیم جهان را
صائب خبری نیست که در محفل ما نیست
هر چند که از بیخبرانیم جهان را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
آیینه اسرار نهانیم جهان را
هوش مصنوعی: ما آگاه به احساسات و روحیات انسان‌ها هستیم و مانند آینه‌ای عمل می‌کنیم که رازها و اسرار جهان را نشان می‌دهد.
پوشیده و پیداست ز ما راز دو عالم
هم آینه، هم آینه دانیم جهان را
هوش مصنوعی: رازهای دو دنیا بر ما آشکار و مخفی است؛ همچون آینه‌ای که می‌تواند هم نمایانگر چیزی باشد و هم پنهان‌کننده. ما جهان را به این طریق می‌شناسیم.
هنگام خموشی گره گوهر اسرار
در وقت سخن تیغ زبانیم جهان را
هوش مصنوعی: در زمان سکوت، رازهای نهفته مانند جواهر در کنار هم قرار می‌گیرند، اما زمانی که صحبت می‌کنیم، زبان ما مانند تیغی برنده است که می‌تواند به آسیب رساندن یا حقیقت را آشکار کردن منجر شود. بنابراین در هنگام بیان سخن، باید مراقب باشیم که کلام‌مان چه تأثیری بر دنیا دارد.
از سینه پر داغ، بهار جگر خاک
از چهره بی رنگ خزانیم جهان را
هوش مصنوعی: دل پر از عشق و هیجان، بهاری که بر خاکی بی‌روح و رنگ خزان می‌تابد، به دنیا نشان می‌دهد.
تازه است جگرها ز شراب کهن ما
پیریم، ولی بخت جوانیم جهان را
هوش مصنوعی: جگرهایمان از شراب قدیمی تازه شده است، ما پیر هستیم اما شانس و بختی جوان داریم که جهان را در دست داریم.
در صحبت ما قطره شود گوهر شهوار
از دل صدف پاک دهانیم جهان را
هوش مصنوعی: در گفت‌وگوی ما، مانند مرواریدی از دل صدف، زیبایی و ارزش می‌آفریند و در نتیجه، بر جهان اثر می‌گذاریم.
دارند به دیوانه ما چشم، غزالان
سر حلقه صاحب نظرانیم جهان را
هوش مصنوعی: آنها به دیوانگی ما نگاهی دارند و ما مانند غزالانی هستیم که در جمع افرادی با دانش و آگاهی حضور داریم. دنیا را با نگاه خود می‌بینیم.
از راستی طبع، عصای فلک پیر
از قامت خم گشته کمانیم جهان را
هوش مصنوعی: از صداقت و نیک‌نیتی من، چنان است که عصای دوران پیر، به خاطر قامت راست و استوار من، خم شده است.
بیهوشی ما برگ نشاط دگران است
از خواب گران، رطل گرانیم جهان را
هوش مصنوعی: بی‌خبری و بیهوشی ما باعث می‌شود که دیگران از زندگی و لذت‌های خود بیشتر بهره‌مند شوند. در حالی که ما در خواب عمیق و سنگینی به سر می‌بریم، به اندازه یک وزنه سنگین، مسئولیت‌ها و بار سنگینی بر دوش جهان داریم.
گوشی نخراشد ز صدای جرس ما
ما قافله ریگ روانیم جهان را
هوش مصنوعی: ما در مسیری هستیم که صدای جرس و طنین آن به گوش نمی‌رسد و همچنان به حرکت خود ادامه می‌دهیم. در اینجا به مانند قافله‌ای از ریگ روان می‌باشیم که در دنیای وسیع حرکت می‌کنیم.
در آینه ماست عیان راز دو عالم
هر چند ز حیرت زدگانیم جهان را
هوش مصنوعی: در آینه، حقیقت دو جهان به وضوح دیده می‌شود، هرچند که ما از حیرت و شگفتی پر هستیم و نمی‌توانیم آن را درک کنیم.
در ظاهر اگر دیده ما پرده خواب است
ما از دل بیدار، شبانیم جهان را
هوش مصنوعی: ظاهر ما ممکن است خواب‌آلود به نظر برسد، اما در درون، ما بیدار و آگاه هستیم و به شبانی جهان مشغولیم.
صائب خبری نیست که در محفل ما نیست
هر چند که از بیخبرانیم جهان را
هوش مصنوعی: در جمع ما چیزی نیست که به آن آگاه نباشیم، هرچند که ما خود را از کسانی می‌دانیم که بی‌خبرند از دنیا.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۱۱ به خوانش عندلیب