غزل شمارهٔ ۸۰۶
از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟
ناخن ز سبکدستی ما برگ خزان است
چون سکه به زنجیر نداریم درم را
عشاق تو بر نقد روان کیسه ندوزند
زر لکه پیسی است کف اهل کرم را
بی نور نگردد دل از آلودگی جسم
از تیرگی جامه چه پرواست حرم را؟
ناامنی صحرای وجودست که هرگز
از خود نکند صبح جدا تیغ دو دم را
روشنگر تقدیر به یک روز جلا داد
آیینه زانوی من و ساغر جم را
گرد دهن تنگ تو گردم که نموده است
شیرین به نظرها سفر تلخ عدم را
تا چشم تو آورد به کف ساغر تکلیف
می کرد چراغان سر قندیل حرم را
داغ است همان چاره داغی که کهن شد
هم نقش قدم محو کند نقش قدم را
صائب بکش از چهره معنی ورق لفظ
تا کی ز برون سیر کنم باغ ارم را؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟
هوش مصنوعی: از حرفهای زاهگویی و طعنهآمیز نمیتوان فرار کرد؛ چون کسی که قلم به دست دارد، به خوبی میداند که از معایب دیگران هیچگاه نمیتواند به راحتی دوری کند.
ناخن ز سبکدستی ما برگ خزان است
چون سکه به زنجیر نداریم درم را
هوش مصنوعی: ناخنهای ما به دلیل بیدقتی و سهلانگاری مانند برگهای پاییزی به زمین میافتند و چون سکهای به زنجیر نداریم، این نشان میدهد که ما معیشت و داراییمان در وضعیت نامطلوبی است.
عشاق تو بر نقد روان کیسه ندوزند
زر لکه پیسی است کف اهل کرم را
هوش مصنوعی: عاشقان تو هیچ وقت احساسات و عشق خود را به صورت مادی و مالی نمیسنجند، زیرا این کار شبیه دوختن کیسهای از طلا به اوهام و تصورات است که فقط از دست افراد سخاوتمند میآید.
بی نور نگردد دل از آلودگی جسم
از تیرگی جامه چه پرواست حرم را؟
هوش مصنوعی: دل بدون نور، از آلودگیها رنج میبرد و بدن نیز از کثیفیها آسیب میبیند. بنابراین، از چه چیزی باید در محیط مقدس نگران بود؟
ناامنی صحرای وجودست که هرگز
از خود نکند صبح جدا تیغ دو دم را
هوش مصنوعی: وجود انسانی مانند یک صحراست که همیشه در آن احساس ناامنی میشود و این احساس نمیتواند از خود جدا شود؛ مانند تیغی که دو لبه دارد و خطرناک است.
روشنگر تقدیر به یک روز جلا داد
آیینه زانوی من و ساغر جم را
هوش مصنوعی: سرنوشت من به یک روز روشنایی بخشید و زانوی من و جام شراب را همچون آینه درخشنده کرد.
گرد دهن تنگ تو گردم که نموده است
شیرین به نظرها سفر تلخ عدم را
هوش مصنوعی: من با عشق و شوق به دور دهان تنگ تو میچرخم، چرا که تو سفر تلخ نبود را برای من شیرین و زیبا کردهای.
تا چشم تو آورد به کف ساغر تکلیف
می کرد چراغان سر قندیل حرم را
هوش مصنوعی: چشم تو با زیباییاش باعث میشود که ساغر (جام) شراب در دستم به من کاری محول کند، مانند نوری که بر چراغهای حرم میتابد و آنها را روشن میکند.
داغ است همان چاره داغی که کهن شد
هم نقش قدم محو کند نقش قدم را
هوش مصنوعی: درد و رنجی کهنه، همانی است که با خود خوب است، همانطور که رد پاها میتوانند رد پاهای دیگر را محو کنند.
صائب بکش از چهره معنی ورق لفظ
تا کی ز برون سیر کنم باغ ارم را؟
هوش مصنوعی: چرا مدام به دنبال معنا و مفهوم کلمات هستی؟ از ظاهر آن ها عبور کن و به عمق احساسات و زیباییها بپرداز. چرا باید دائما در باغ خیال شیرین خود گشت و گذار کنم؟