غزل شمارهٔ ۸۰۳
از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را
چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را
ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را
چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را
امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را
این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را
حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را
گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را
صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
هوش مصنوعی: خواست تو ما را از خودمان بیرون آورد و به دیدن بهشت زیبایی تو کشاند.
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را
هوش مصنوعی: هر زیبایی و جلوهای که به چشم میآید، از تماشای خیابان بهشت هم دلانگیزتر است و این زیبایی به خاطر هیکلی است که تو داری.
چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را
هوش مصنوعی: چون سایهای که با قدمهای یک سرو در هم میآمیزد، وجودت از سر تا پا ما را در خود غرق کرده است.
ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم از تو جدا شویم، زیرا به هر قسمتی از تو وابستگی ویژهای پیدا کردهایم.
چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را
هوش مصنوعی: وقتی صبح با یک لبخند پنهانی از خواب عدم بیدار میشود، لبهای شیرین تو ما را شگفتزده میکند.
امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را
هوش مصنوعی: امروز زیبایی خود را به ما نشان بده تا فردای تو بهشت را برای ما به ارمغان بیاورد.
این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تجربهای که در نخستین ملاقات با تو به دست آمد، باعث شد که ما از زیباییهای دو جهان سیر و تماشا کنیم. به عبارتی دیگر، حضور تو آنچنان تاثیرگذار بود که تمام زیباییها و شگفتیهای دنیا را فراموش کردیم و تنها به تماشای تو پرداختیم.
حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که دل پاکی از آلودگیهای دنیا محافظت کند. دامن صحرای تو، ما را از این آلودگیها دور نگه میدارد.
گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را
هوش مصنوعی: اگر سیل نابودی هم بر دو جهان بیفتد، برای ما کافی است که عشق تو در دل ما وجود دارد، حتی اگر خانهمان در تاریکی باشد.
صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
هوش مصنوعی: با صدایت کار کن و تلاش کن، زیرا همین صدای دلنواز تو برای ما کافی است و نیازی به بیشتر ندارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۰۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1400/05/31 09:07
هیوا
با سلام
کسی میتونه معنی بیت پنجم رو بگه ؟ سپاس