گنجور

غزل شمارهٔ ۸

گرچه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
نیستند اما به وقت گیر و دار از هم جدا
مستی و مخموری از هم گرچه دور افتاده‌اند
نیست در چشم تو مستی و خمار از هم جدا
لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند
هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا
نشأه و می را نماید با کمال اتحاد
از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا
یک دل صد پاره آید عارفان را در نظر
گرچه باشد برگ برگ لاله‌زار از هم جدا
سر به یک جا می گذارد این دو راه مختلف
می‌نماید گر به صورت زلف یار از هم جدا
متحد گردند با هم چشم چون بر هم نهند
هست اگر جان‌های روشن چون شرار از هم جدا
از دل روشن، علایق را شود پیوند سست
ماه می‌سازد کتان را پود و تار از هم جدا
چند باشیم از حجاب عشق و استغنای حسن
در ته یک پیرهن، ما و نگار از هم جدا؟
آشنایی‌های ظاهر پرد‌هٔ بیگانگی است
آب و روغن هست در یک جویبار از هم جدا
غافلی از پشت و روی کار صائب ورنه نیست
چون گل رعنا خزان و نوبهار از هم جدا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
نیستند اما به وقت گیر و دار از هم جدا
هوش مصنوعی: هرچند دو زلف مشکی که در هم تنیده‌اند، از یکدیگر جدا نیستند، اما در مواقعی که دچار مشکل یا گرفتاری می‌شوند، از هم فاصله می‌گیرند.
مستی و مخموری از هم گرچه دور افتاده‌اند
نیست در چشم تو مستی و خمار از هم جدا
هوش مصنوعی: مستی و حال خرابی هرچند از هم فاصله گرفته‌اند، اما در نگاه تو این دو از هم جدا نیستند.
لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند
هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا
هوش مصنوعی: از ترس جدایی، تمام وجودم می‌لرزد و احساس درد می‌کنم. هر جا که چشمم به آسمان بیفتد، می‌بینم که دو دوست از یکدیگر دور شده‌اند.
نشأه و می را نماید با کمال اتحاد
از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا
هوش مصنوعی: این بیت از شاعر به ما می‌گوید که نوشیدنی و جوانی، به نوعی با هم در ارتباط هستند و هر دو در یک وضعیت کامل و هماهنگ به تصویر کشیده می‌شوند. اما نگاهی مخرب و شرورانه که به روزگار نسبت داده می‌شود، می‌تواند این دو را از یکدیگر جدا کند و تاثیر بدی بر روی آن‌ها بگذارد.
یک دل صد پاره آید عارفان را در نظر
گرچه باشد برگ برگ لاله‌زار از هم جدا
هوش مصنوعی: دل‌های شکسته و پراکنده عارفان در نگاه آن‌ها به یکدیگر یکپارچه و زیبا به نظر می‌آید، حتی اگر این دل‌ها به اندازه گلبرگ‌های جداشده از لاله‌ها باشند.
سر به یک جا می گذارد این دو راه مختلف
می‌نماید گر به صورت زلف یار از هم جدا
هوش مصنوعی: این دو مسیر که به ظاهر متفاوت به نظر می‌رسند، در حقیقت به یک نقطه می‌رسند. اگر از نمای زلف یار به آن‌ها نگاه کنیم، گویی به دو طرف جداگانه رفته‌اند، اما در عمق آن‌ها به یک مقصد واحد ختم می‌شوند.
متحد گردند با هم چشم چون بر هم نهند
هست اگر جان‌های روشن چون شرار از هم جدا
هوش مصنوعی: اگر جانی روشن و درخشان داشته باشیم، مانند شعله‌ای که از هم جدا می‌شود، وقتی که چشم‌هایمان را ببندیم، می‌توانیم به هم نزدیک شویم و اتحاد پیدا کنیم.
از دل روشن، علایق را شود پیوند سست
ماه می‌سازد کتان را پود و تار از هم جدا
هوش مصنوعی: دل پاک و روشن باعث می‌شود که پیوندهای عاشقانه سست شوند، مانند این که ماه در حالتی خاص، الیاف کتان را از یکدیگر جدا می‌کند.
چند باشیم از حجاب عشق و استغنای حسن
در ته یک پیرهن، ما و نگار از هم جدا؟
هوش مصنوعی: چند وقتی می‌خواهیم از عشق و زیبایی که در دل یک پیراهن نهفته است، فاصله بگیریم؟ مگر ما و معشوق چقدر می‌توانیم از هم دور باشیم؟
آشنایی‌های ظاهر پرد‌هٔ بیگانگی است
آب و روغن هست در یک جویبار از هم جدا
هوش مصنوعی: رابطه‌های ظاهری و آشنایی‌های سطحی در واقع نوعی بیگانگی را می‌سازند، مانند این که اگرچه آب و روغن در یک جویبار قرار دارند، اما به خاطر ماهیت متفاوت‌شان هرگز با هم ترکیب نمی‌شوند و از هم جدا هستند.
غافلی از پشت و روی کار صائب ورنه نیست
چون گل رعنا خزان و نوبهار از هم جدا
هوش مصنوعی: اگر غفلت نکنیم و از حقیقت پنهان عقب و جلو زندگی آگاه شویم، خواهیم دید که مانند گل زیبا، بهار و پاییز از هم جدا نیستند و در واقع دوره‌های مختلف زندگی به هم پیوسته‌اند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸ به خوانش عندلیب