گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹۰

صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
دریا، نظر به ساغر مردآزمای ما
چون کوه قاف موج پریزاد می زند
از جوش فکر گوشه خلوت سرای ما
وحشی تر از نگاه غزال رمیده ایم
از مردمان کناره کند آشنای ما
انصاف نیست بار شدن بر شکستگان
پهلوی خشک خویش بود بوریای ما
بالین ز سر گرانی ما نیست در عذاب
از دست خود بود چو سبو متکای ما
چون پست فطرتان غم روزی نمی خوریم
کز خوردن دل است مهیا غذای ما
فارغ ز کسب آب و هواییم چون حباب
کز اشک و آه خود بود آب و هوای ما
چاه حسود در ره ما چشم حسرت است
تا گشته است راستی ما عصای ما
صیقل به چشم آینه ماست ناخنک
از موجه خودست چو دریا جلای ما
هر بی جگر به ما طرف جنگ چون شود؟
برخاستن بود ز سر جان لوای ما
دست حمایت از ره آهستگی شده است
موری فتاده است اگر زیر پای ما
افلاک را به سلسله جنبان چه حاجت است؟
بی آب، سیر و دور کند آسیای ما
چندین هزار گمشده را رهنما شده است
دلهای شب به کعبه مقصد درای ما
آسوده تر ز دیده قربانیان بود
از ترک آرزو دل بی مدعای ما
قرصی نبود اگر چه فزون رزق ما چو مهر
یک ذره بی نصیب نشد از عطای ما
از رنگ زرد ماست دل لاله زار خون
گر سرخ نیست چون گل حمرا قبای ما
در عین خاکساری اگر تندیی کنیم
با چشم سازگار بود توتیای ما
می گردد از سعادت جاوید کامیاب
بر هر سری که سایه فکن شد همای ما
ما را اگر چه چون دیگران نیست خرده ای
کان زرست از رخ زرین، سرای ما
هر عقده ای که زلف سخن داشت، باز کرد
صائب زبان خامه مشکل گشای ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
هوش مصنوعی: صبح جدیدی در جهان آغاز شده و نفس غم‌زدا و شادی بخش ما را تازه می‌کند. زندگی تازه‌ای به ما می‌دهد که باعث افزایش انرژی و نشاط ما می‌شود.
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
هوش مصنوعی: کسی که از خواب سنگین بیدار شده و بی‌غم است، هر فردی که صدای ناله‌های ما را بشنود، متوجه درد و رنج ما می‌شود.
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
دریا، نظر به ساغر مردآزمای ما
هوش مصنوعی: چشمه‌ای کوچک از دریا که به زمین ریخته شده، به杯 نوشیدنی قهرمانان ما نگاه کن.
چون کوه قاف موج پریزاد می زند
از جوش فکر گوشه خلوت سرای ما
هوش مصنوعی: به دلیل افکار عمیق و سرشار از خلاقیت ما، مانند کوه قاف که امواجی از پریزاد (موجودات زیبا) را ایجاد می‌کند، در فضای آرام و خصوصی خانه‌مان احساس شعف و نشاط می‌کنیم.
وحشی تر از نگاه غزال رمیده ایم
از مردمان کناره کند آشنای ما
هوش مصنوعی: ما از مردم دوری گزیده‌ایم، وحشی‌تر از نگاه یک غزال هراسان.
انصاف نیست بار شدن بر شکستگان
پهلوی خشک خویش بود بوریای ما
هوش مصنوعی: انصاف نیست که بر کسانی که شکست خورده‌اند، سنگینی کنیم و به آن‌ها فشار بیاوریم. ما بایستی در این شرایط برای خودمان و آن‌ها همدلی و حمایت نشان دهیم.
بالین ز سر گرانی ما نیست در عذاب
از دست خود بود چو سبو متکای ما
هوش مصنوعی: سر ما به خاطر سنگینی مشکلات و نگرانی‌ها در این دنیا راحتی ندارد، در عذاب و سختی هستیم که این عذاب ناشی از خودمان و شرایطی است که برای خودمان ایجاد کرده‌ایم، مانند اینکه سرمان را روی ظرفی گذاشته‌ایم که مناسب نیست.
چون پست فطرتان غم روزی نمی خوریم
کز خوردن دل است مهیا غذای ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر ذات ناشایست برخی افراد، هرگز غم روزی نمی‌خوریم، زیرا نتیجه‌ی خوردن، تأثیر بر دل است و این‌طور نیست که غذای ما از آن نوع باشد.
فارغ ز کسب آب و هواییم چون حباب
کز اشک و آه خود بود آب و هوای ما
هوش مصنوعی: ما از دنیای مادی و مشغلات زندگی جدا هستیم؛ مانند حبابی که به خاطر اشک و ناله‌های خود، آب و هوای خاصی پیدا کرده است.
چاه حسود در ره ما چشم حسرت است
تا گشته است راستی ما عصای ما
هوش مصنوعی: چاه حسود در مسیر ما به مانند چشمی است که با حسرت ما را می‌نگرد، زیرا حقیقت و راستگویی ما به اندازه‌ای قوی است که مانند عصا، ما را حمایت می‌کند.
صیقل به چشم آینه ماست ناخنک
از موجه خودست چو دریا جلای ما
هوش مصنوعی: چشم آینه مانند سنگ جلا داده شده است و آنچه از خود دریا دارد، زیبایی ما را نشان می‌دهد.
هر بی جگر به ما طرف جنگ چون شود؟
برخاستن بود ز سر جان لوای ما
هوش مصنوعی: هر کسی که جرأت مقابله با ما را دارد، چگونه می‌تواند به جنگ بیاید؟ زیرا ما از جان و دل برای هدف خود آماده‌ایم.
دست حمایت از ره آهستگی شده است
موری فتاده است اگر زیر پای ما
هوش مصنوعی: حمایت و کمک به آرامی و به لطافت به سمت ما آمده است، اما به راحتی می‌توانیم کسی را که در زیر پای ما افتاده نادیده بگیریم.
افلاک را به سلسله جنبان چه حاجت است؟
بی آب، سیر و دور کند آسیای ما
هوش مصنوعی: دنیا و خوشی‌های آن نیازی به قدرت‌های عظیم و آسمانی ندارد. بی‌نیاز از این که آنها بخواهند ما را به حرکت درآورند، ما خود می‌توانیم با کمترین امکانات، زندگی و احساس شادی کنیم.
چندین هزار گمشده را رهنما شده است
دلهای شب به کعبه مقصد درای ما
هوش مصنوعی: دل‌هایی که در شب گم شده‌اند، به‌نوعی راهی پیدا کرده‌اند که آنها را به کعبه، یعنی مقصد نهایی‌شان، هدایت می‌کند.
آسوده تر ز دیده قربانیان بود
از ترک آرزو دل بی مدعای ما
هوش مصنوعی: دل بی‌ادعای ما آرامش بیشتری دارد، چون از آرزوها آزاد شده است. قربانیان، در عذاب و سختی خود، حسرت‌هایی دارند که دل ما از آن‌ها بی‌خبر است.
قرصی نبود اگر چه فزون رزق ما چو مهر
یک ذره بی نصیب نشد از عطای ما
هوش مصنوعی: اگرچه غذای ما کم بود، اما روزی‌مان همچون خورشید هرگز از نعمت‌های ما خالی نماند.
از رنگ زرد ماست دل لاله زار خون
گر سرخ نیست چون گل حمرا قبای ما
هوش مصنوعی: اگر دل لاله‌زار به رنگ زرد ماست، پس خون و رنگ سرخ آن نیست، پس چگونه است که لباس ما همچون گل‌های قرمز است؟
در عین خاکساری اگر تندیی کنیم
با چشم سازگار بود توتیای ما
هوش مصنوعی: اگرچه ما humble و خاکی‌ایم، اما اگر با شجاعت و قاطعیت برخورد کنیم، درکی همدلانه و سازگار از ما وجود دارد.
می گردد از سعادت جاوید کامیاب
بر هر سری که سایه فکن شد همای ما
هوش مصنوعی: برخی افراد به خاطر خوشبختی ابدی و موفقیت، مانند پرنده‌ای که بر سر آنها سایه می‌افکند، تحت حمایت و لطف ما قرار می‌گیرند.
ما را اگر چه چون دیگران نیست خرده ای
کان زرست از رخ زرین، سرای ما
هوش مصنوعی: ما اگرچه مانند دیگران عیب و نقصی داریم، اما این عیب شایسته‌ای نیست، چون ارزش ما به زیبایی خودمان است، مانند اینکه خانه‌مان طلایی است.
هر عقده ای که زلف سخن داشت، باز کرد
صائب زبان خامه مشکل گشای ما
هوش مصنوعی: هر دشواری و مشکلی که به وسیله گفتار قابل حل بود، صائب با زبانش و قلمش آن را به سادگی حل کرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۹۰ به خوانش عندلیب