گنجور

غزل شمارهٔ ۷۷۵

دل از قضا به دست رضا داده‌ایم ما
عمریست تا رضا به قضا داده‌ایم ما
هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق
دل را به آن بلای خدا داده‌ایم ما
روی تو روشن از نفس گرم ما شده‌ست
آیینه را به آه جلا داده‌ایم ما
از خال او پناه به زلفش گرفته‌ایم
تن در بلا ز بیم بلا داده‌ایم ما
چون استخوان ما نشود آب از انفعال؟
رزق سگ تو را به هما داده‌ایم ما
حسن مجاز را به حقیقت گزیده‌ایم
در کعبه دل به قبله نما داده‌ایم ما
چون خار، رخت بر سر دیوار برده‌ایم
ترک بهار نشو و نما داده‌ایم ما
هستی ز ما مجوی که در اولین نفس
این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما
چندین هزار تشنه جگر را از این سراب
چون موج، سر به آب بقا داده‌ایم ما
نتوان خرید عمر به زر ورنه همچو گل
زر با سپر به باد صبا داده‌ایم ما
از یکدگر چگونه نریزیم چون حباب؟
دربسته خانه را به هوا داده‌ایم ما
صائب ز روزنامهٔ اقبال خویشتن
فردی به دست بال هما داده‌ایم ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل از قضا به دست رضا داده‌ایم ما
عمریست تا رضا به قضا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما به تقدیر و حوادث زندگی رضایت داده‌ایم و عمری را در این رضا سپری کرده‌ایم.
هر چند از بلای خدا می‌رمند خلق
دل را به آن بلای خدا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مردم از سختی‌ها و مصیبت‌های خدا فرار می‌کنند، ما دل‌هایمان را به آن مصیبت‌ها سپرده‌ایم.
روی تو روشن از نفس گرم ما شده‌ست
آیینه را به آه جلا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: چهره تو به خاطر حرارت و عشق ما درخشان شده است، و ما با نفس خود به آینه جلا داده‌ایم.
از خال او پناه به زلفش گرفته‌ایم
تن در بلا ز بیم بلا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی خال او، به زلفش پناه آورده‌ایم و به خاطر ترس از درد و مصیبت، جان خود را در معرض خطر قرار داده‌ایم.
چون استخوان ما نشود آب از انفعال؟
رزق سگ تو را به هما داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: وقتی که ما از بی‌حالی و ناتوانی به جایی نرسیم، چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم که زندگی‌امان خوشبخت باشد؟ ما به تو داده‌ایم، چنان که سگ، رزق خود را از بالا می‌گیرد.
حسن مجاز را به حقیقت گزیده‌ایم
در کعبه دل به قبله نما داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما زیبایی را از دنیای مجازی انتخاب کرده‌ایم و در کعبه دل‌مان، آن را به عنوان قبله راهنمای خود قرار داده‌ایم.
چون خار، رخت بر سر دیوار برده‌ایم
ترک بهار نشو و نما داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما مانند خاری که بر روی دیوار نشسته، زودتر از آنچه باید، زحمت و رنج را به دوش کشیده‌ایم و از بهار زندگی چیزی جز نابودی و زوال نتوانسته‌ایم دریافت کنیم.
هستی ز ما مجوی که در اولین نفس
این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: وجودمان را در جستجوی ما نگرد، زیرا در نخستین دم، این گرد و غبار را به باد فنا سپرده‌ایم.
چندین هزار تشنه جگر را از این سراب
چون موج، سر به آب بقا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما در این سراب، به مانند موج‌ها، جان و دل خود را به سراب بخشیده‌ایم، در حالی که هزاران نفر تشنه و نیازمند هستند.
نتوان خرید عمر به زر ورنه همچو گل
زر با سپر به باد صبا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: عمر را نمی‌توان با پول خرید، وگرنه مانند گلی که با سپر از وزش نسیم محافظت شده، ما نیز از عمر خود به راحتی گذشتیم.
از یکدگر چگونه نریزیم چون حباب؟
دربسته خانه را به هوا داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: چطور می‌توانیم از هم دور شویم مانند حباب‌هایی که می‌ترکند؟ ما در این خانه بسته، روح و احساساتمان را آزاد کرده‌ایم.
صائب ز روزنامهٔ اقبال خویشتن
فردی به دست بال هما داده‌ایم ما
هوش مصنوعی: ما از سرنوشت خود، به خودمان بال و پر داده‌ایم و به آرزوی خود رسیده‌ایم.

حاشیه ها

1395/01/14 23:04
محسن شفیعی

بیت یازدهم مصراع اول
از یکدگر چگونه نریزیم چون حباب