غزل شمارهٔ ۷۷۰
آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست
گویا که ریخت ماتمیی رنگ باغ ما
ماییم و داغی از جگر گل فگارتر
ناخن مبادش آن که بکاود به داغ ما
ای بخت ما به ظلمت شبهای غم خوشیم
روغن مکش ز ریگ برای چراغ ما
انجام خود در آینه شیشه دیده است
پیوند تاک می برد انگور باغ ما
با آن که از شکسته دلی پر نمی زند
بر گرد سرو شیشه تذروست زاغ ما
صائب ز جویبار حیا آب خورده ایم
خورشید چشم بسته درآید به باغ ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
هوش مصنوعی: عقل ما در حال پریشانی است و این وضعیت باعث میشود که روشنایی ما مانند فانوس در میان طوفان و گردباد به خطر بیفتد و دچار اختلال شود.
چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست
گویا که ریخت ماتمیی رنگ باغ ما
هوش مصنوعی: خون مرده در گل سرخ نمیتواند شادابی را به تصویر بکشد، گویی رنگ و بوی غم و اندوه بر باغ ما نشسته است.
ماییم و داغی از جگر گل فگارتر
ناخن مبادش آن که بکاود به داغ ما
هوش مصنوعی: ما زندهایم با دردی عمیق در دل، که هیچکس حق ندارد به آن درد دست بزند یا آن را جستجو کند.
ای بخت ما به ظلمت شبهای غم خوشیم
روغن مکش ز ریگ برای چراغ ما
هوش مصنوعی: ای مقدر ما در شبهای تاریک و غمانگیز راضی به سرکردن هستیم، ولی لطفاً برای روشن کردن چراغ ما از خاک و شن استفاده نکن.
انجام خود در آینه شیشه دیده است
پیوند تاک می برد انگور باغ ما
هوش مصنوعی: خودش را در آینه شیشهای میبیند و به یاد میآورد که انگورهای باغ ما به شاخههای تاک وصل هستند.
با آن که از شکسته دلی پر نمی زند
بر گرد سرو شیشه تذروست زاغ ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل شکستهای داریم و جرات پرواز نمیکنیم، اما همچنان در اطراف درخت سرو، مانند زاغی هستیم که در کنار شیشههای شکسته پرسه میزند.
صائب ز جویبار حیا آب خورده ایم
خورشید چشم بسته درآید به باغ ما
هوش مصنوعی: ما از جویبار حیا، آب زندگی گرفتهایم و اکنون خورشید با چشم بسته به باغ ما وارد میشود.