گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۶

آمیخته است مستی ما با خمار ما
یکدست چون حناست خزان و بهار ما
افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک
کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما
جز دیده سفید درین تیره خاکدان
صبحی دگر نداشت شب انتظار ما
شد توتیا و آب ز چشمی روان نکرد
در سنگلاخ دهر دل شیشه بار ما
ز آزادگی چو سرو درین بوستانسرا
ایمن ز برگریز بود نوبهار ما
ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار
داغ است قسمت جگر لاله زار ما
مهد صدف سفینه طوفان رسیده ای است
از آبداری گهر شاهوار ما
از وحشت است طاقت ما بی قرارتر
با ابر همرکاب بود کوهسار ما
رنگی ز گوهر تو نداریم، گرچه هست
دلچسب تر ز گرد یتیمی غبار ما
کثرت حجاب دیده حق بین ما شده است
در گرد لشکرست نهان شهسوار ما
صائب ز قحط جوهریان در بساط خاک
شد آب سبز در گهر شاهوار ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمیخته است مستی ما با خمار ما
یکدست چون حناست خزان و بهار ما
هوش مصنوعی: مستی و حالتی که داریم به شدت با احساس غم و اندوه ما در هم آمیخته است، به طوری که مانند رنگ حنایی هستند که در فصل خزان و بهار در هم ادغام شده‌اند.
افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک
کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما
هوش مصنوعی: اگر فردی در خاک دفن شده باشد، نمی‌تواند شراب ما را از قید سنگ سخت و دشوار بیرون بیاورد. این به معنای آن است که در شرایط سخت و دشواری قرار گرفته و قادر به رهایی از آن نیست.
جز دیده سفید درین تیره خاکدان
صبحی دگر نداشت شب انتظار ما
هوش مصنوعی: فقط چشم‌های روشنی در این دنیای تاریک نداریم و صبح دیگری برای ما در انتظار نیست.
شد توتیا و آب ز چشمی روان نکرد
در سنگلاخ دهر دل شیشه بار ما
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی فردی دچار مشکلات و سختی‌های زندگی می‌شود، ممکن است از اشک‌ها و دردهایی که دارد، در دلش احساس سنگینی و ناراحتی کند. در واقع، این پیغام به ما می‌گوید که هرچند ممکن است درد و رنج وجود داشته باشد، اما باید به یاد داشته باشیم که این مشکلات نمی‌توانند روح و دل ما را کاملاً بشکنند و ما باید به مقاومت ادامه دهیم.
ز آزادگی چو سرو درین بوستانسرا
ایمن ز برگریز بود نوبهار ما
هوش مصنوعی: در باغی که آزادگی و اراده قوی وجود دارد، مانند سرو، در بهار از افتادن برگ‌ها در امان هستیم.
ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار
داغ است قسمت جگر لاله زار ما
هوش مصنوعی: ما از بخت خوب خود چه بهره‌ای می‌بریم، وقتی که در این بهار گرم، دل‌مان مانند لاله‌های باغ، در آتش عشق می‌سوزد.
مهد صدف سفینه طوفان رسیده ای است
از آبداری گهر شاهوار ما
هوش مصنوعی: ما در دریاهایی که طوفان در آن وزیدن گرفته، همچون مروارید گرانبهایی در صدفی گرانقدر قرار داریم.
از وحشت است طاقت ما بی قرارتر
با ابر همرکاب بود کوهسار ما
هوش مصنوعی: از ترس و نگرانی، ما بیشتر از قبل بی‌تابیم، در حالتی که کوه‌ها هم با ابرها هم‌نوا و هم‌راستا هستند.
رنگی ز گوهر تو نداریم، گرچه هست
دلچسب تر ز گرد یتیمی غبار ما
هوش مصنوعی: هرچند ما به رنگ و زیبایی واقعی تو دسترسی نداریم، اما غبار و رنج یتیمی‌امان هم جذاب‌تر از هر چیز دیگری است.
کثرت حجاب دیده حق بین ما شده است
در گرد لشکرست نهان شهسوار ما
هوش مصنوعی: وجود مانع‌های زیاد در ما باعث شده که نتوانیم حقیقت را ببینیم. مانند اینکه در میان جمعیت، قهرمان ما پنهان شده است.
صائب ز قحط جوهریان در بساط خاک
شد آب سبز در گهر شاهوار ما
هوش مصنوعی: در سختی و کمبود، گوهری ارزشمند و نادر به وجود آمده که مانند آب سبز در درون یک مروارید گرانبهاست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۶۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/11/18 19:02
محمد مهدی فروغی

با عرض سلام
بیت دوم مصرع دوم قافیه شرار ما هست که به اشتباه شراب تایپ شده