گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶

عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
از خودآرایان نمی‌باید بصیرت چشم‌داشت
عیب پیشِ پا نیاید در نظر طاوس را
حرف دعوی در میانِ باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگِ دگر ناقوس را
هر چه ماند از تو بر جا، حاصلش باشد دریغ
چند خواهی جمع کرد این مایهٔ افسوس را
ظلم می‌سازد زبانِ عیب‌جویان را دراز
عدل مُهرِ خامشی بر لب زند جاسوس را
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را
می‌کند در پردهٔ ناموس، حسن ایجادِ عشق
شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را
بر سرِ گنج است صائب پای من، تا کرده ام
چون صدف گنجینهٔ گوهر، کفِ افسوس را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
هوش مصنوعی: عشق کجاست تا من بتوانم لباس ناموس را پاره کنم و این ردای ریاکاری را به کناری بیندازم؟
هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست از کار من خبری به‌دست آورد، زیرا احساسات و حرف‌هایم تحت کنترل من هستند و مانند نبضی که به بند کشیده شده، مهار شده‌اند.
از خودآرایان نمی‌باید بصیرت چشم‌داشت
عیب پیشِ پا نیاید در نظر طاوس را
هوش مصنوعی: نباید از افرادی که فقط به ظاهر خود اهمیت می‌دهند، امیدوار به درک و بینش درست بود. وقتی به عیب‌های خود توجه نمی‌کنیم، نقص‌هایمان مثل طاووس در نظر دیگران پنهان می‌ماند.
حرف دعوی در میانِ باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگِ دگر ناقوس را
هوش مصنوعی: در میان کسانی که باطل را می‌پذیرند، ادعاها و سخنان بی‌اساس رواج دارد، همان‌طور که در معابد بت‌پرستی، صداها و نغمه‌های دیگری نیز به گوش می‌رسد.
هر چه ماند از تو بر جا، حاصلش باشد دریغ
چند خواهی جمع کرد این مایهٔ افسوس را
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو باقی مانده است، به‌هرحال نتیجه‌اش چندان ارزشی ندارد و به خاطر جمع کردن این اندک مایهٔ غم و افسوس، چه فایده‌ای خواهد داشت؟
ظلم می‌سازد زبانِ عیب‌جویان را دراز
عدل مُهرِ خامشی بر لب زند جاسوس را
هوش مصنوعی: ظلم باعث می‌شود که انتقادگران و عیب‌جویان بیشتر صحبت کنند و زبانشان دراز شود، اما عدالت باعث می‌شود که آنها سکوت کنند و نمی‌توانند به راحتی حرف بزنند.
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را
هوش مصنوعی: زخم و درد برای عارفان تلطیف‌کننده و شیرین‌تر از مرهم است، زیرا در این حالت، وجود آن‌ها به نوری و روشنایی تبدیل می‌شود که قفل‌زده و محبوس در دنیای مادی نمی‌گذارند.
می‌کند در پردهٔ ناموس، حسن ایجادِ عشق
شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را
هوش مصنوعی: حسنی که عشق را به وجود می‌آورد، همچون پروانه‌ای است که در حال رقصیدن دور شمع می‌چرخد و در این میان، فانوس را هم به حرکت درمی‌آورد.
بر سرِ گنج است صائب پای من، تا کرده ام
چون صدف گنجینهٔ گوهر، کفِ افسوس را
هوش مصنوعی: من در گوشه‌ای نشسته‌ام که گنجی در آن قرار دارد، مثل صدفی که گوهرهای گرانبها را در خود نگه‌داشته است. در حالی که به آن گنج وارسته‌ام، فقط حسرت و افسوس به دل دارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۶ به خوانش عندلیب