گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵

ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را
می‌کِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را
از هوایِ نفسِ ظلمانی است سِیر و دورِ خلق
دود می‌آرد به جنبش صورتِ فانوس را
عیبِ خود دیدن مرا ز اهلِ هنر ممتاز کرد
منفعت از پا زیاد از پر بود طاوس را
خوفِ ما ز اعمالِ ناشایستِ خود باشد که نیست
نامهٔ قتلی به جز مکتوبِ خود، جاسوس را
عالَمِ معقول صائب روی بنماید ترا
گر توانی ترک‌کردن عالمِ محسوس را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/07/13 08:10
Kazem Gharibi

در بیت نخست ناقوس نماد کفر است. معمولا در ازمنه گذشته، مسلمانان پیروان دیگر ادیان را در حد کافر در نظر می‌گرفتند. بنابر این ملزومات دینشان را نیز اسباب و ابزار کفر به حساب می‌آوردند. می‌گوید به قدری کفر من عیان است که ناقوس که خود نماد کفر است به فریاد از کفر من است و ایمان من از روی تاسف و افسوس به حال کفرآمیز من لب به دندان می‌گزد.
حرکت و جنبش و رفتار مردم در دنیا متأثر از نفس تاریک ایشان است. همان گونه که مردنگی فانوس از گرمای شمع میان آن به حرکت در می‌آید و تصاویر منقوش روی آن به جنبش می‌آیند. توضیح آن که نوعی فانوس بوده که شبیه به فانوس‌های کاغذی چینی مردنگی از کاغذ داشته و این مردنگی ثابت نبوده. هنگامی که آن را روشن می‌کردند، گرما سبب چرخش آن می‌شده و تصاویر آن شبیه به تصاویر پویانمایی امروزی به نظر می‌رسیده. به آن فانوس خیال نیز می‌گفتند. این که من عیب خود را می‌بینم، مرا در میان هنرمندان متمایز کرده‌است، همانطور که طاووس نیز از نگریستن به پاهای زشت خود و دیدن عیوب خود بیشتر منفعت می‌برد تا با نگریستن به زیبایی پرهایش. وحشت ما در قیامت به‌خاطر نامه زشت اعمالمان است که همراه ماست، همانطور که نامه جاسوسی که همراه جاسوس یافت می‌شود مجوز قتل او را صادر می‌کند.