غزل شمارهٔ ۷۵۸
بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
یادش به خیر، هر که نیفتد به یاد ما!
چون صبح، جیب و دامن عالم پر از گل است
از باغ دلگشای جبین گشاد ما
کیفیتش ز باده لعلی است بیشتر
خونی که می خورند حریفان به یاد ما
با نامرادی از همه کس زخم می خوریم
ای وای اگر سپهر رود بر مراد ما
افسرده تر ز آتش طوفان رسیده است
بازار روزگار ز جنس کساد ما
ما را کسی که سر به بیابان عشق داد
آماده کرد از دل صدپاره زاد ما
رمزیم همچو خط بناگوش سر به سر
هر طفل نورسیده ندارد سواد ما
صائب اگر چه باده ما نیست غیر خون
از نه سپهر می گذرد نوش باد ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
یادش به خیر، هر که نیفتد به یاد ما!
هوش مصنوعی: زندگی به بیگانگی تبدیل شده و آرزوی ما دیگر یادآور نشده است. یادش بخیر، هر کسی که ما را از یاد ببرد!
چون صبح، جیب و دامن عالم پر از گل است
از باغ دلگشای جبین گشاد ما
هوش مصنوعی: صبح که میشود، جیب و دامن دنیا پر از گل میگردد، به خاطر لبخند دلنشین و گشادهی ما.
کیفیتش ز باده لعلی است بیشتر
خونی که می خورند حریفان به یاد ما
هوش مصنوعی: کیفیت شرابش بیشتر از بادهای است که رنگش شبیه به عقیق است؛ همچنین آن خونی که حریفان به یاد ما میگردند، از آنچه مینوشند، جذابتر است.
با نامرادی از همه کس زخم می خوریم
ای وای اگر سپهر رود بر مراد ما
هوش مصنوعی: ما از همه جا آسیب میبینیم و ناامیدیم، وای اگر آسمان به خواستههای ما پاسخ دهد.
افسرده تر ز آتش طوفان رسیده است
بازار روزگار ز جنس کساد ما
هوش مصنوعی: بازار روزگار به شدت کساد و بی حال شده، مانند آتش که بعد از طوفان خاموش و افسرده میشود.
ما را کسی که سر به بیابان عشق داد
آماده کرد از دل صدپاره زاد ما
هوش مصنوعی: ما را کسی که به وادی عشق راهنمایی کرد، آماده ساخت تا از دلهای شکستهمان زنده شویم و زندگی جدیدی آغاز کنیم.
رمزیم همچو خط بناگوش سر به سر
هر طفل نورسیده ندارد سواد ما
هوش مصنوعی: ما همچون نشانهای بر گوش بچهها هستیم که هیچیک از آنها سواد و دانش ما را ندارند.
صائب اگر چه باده ما نیست غیر خون
از نه سپهر می گذرد نوش باد ما
هوش مصنوعی: صائب میگوید که اگرچه ما به خاطر باده مست نیستیم، اما گاهی از درد و رنجی که بر ما میگذرد، چنان حالتی پیدا میکنیم که یادآور نوشیدن است. در واقع، وجود آسیبهای زندگی ما را به نوعی به نوشیدن باده نزدیک میکند.