گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۷

افتادگی برآورد از خاک دانه را
گردنکشی به خاک نشاند نشانه را
آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام
از آب چشم دام کند سبز دانه را
کو جذبه ای که تا نفس از دل برآورم
خاشاک گردباد کنم آشیانه را
در پیری از سرشک ندامت مدار دست
بشکن به آب صبح، خمار شبانه را
ما را بهم مزن به زبردستی ای سپهر
کز موی درهم است خطر، دست شانه را
ترسم به عجز حمل نمایند، اگر نه من
شرمنده می کنم به تحمل زمانه را
از زاهدان خشک حدیث گهر مپرس
کز بحر نیست بهره به جز خس کرانه را
در خود گمان منزلتی هر که را که هست
بر صدر اختیار کند آستانه را
وحشت کند ز خود دل روشن، چه جای خلق
یک تن، هزار تن بود آیینه خانه را
با نیک و بد چو آینه یکسان سلوک کن
کاین زخم ها ز موی شکافی است شانه را
صائب صبور باش که در روزگار ما
از دست داده اند عنان زمانه را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افتادگی برآورد از خاک دانه را
گردنکشی به خاک نشاند نشانه را
هوش مصنوعی: خاک، دانه را به سمت بالا می‌فرستد و آن را رشد می‌دهد، اما در پایان، نشانه‌ای از کبر و خودپسندی به زمین می‌آورد.
آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام
از آب چشم دام کند سبز دانه را
هوش مصنوعی: بلبلی را می‌بینم که با بال شکسته‌ام، از اشک‌های من، دانه‌های سبز را به دام می‌اندازد.
کو جذبه ای که تا نفس از دل برآورم
خاشاک گردباد کنم آشیانه را
هوش مصنوعی: به دنبال نیرویی هستم که بتوانم با آن از دل بیرون بیایم و هر آنچه بی‌اهمیت و بی‌ارزش است را مانند خاشاکی در باد پراکنده کنم و خانه‌ام را از آن پاک سازم.
در پیری از سرشک ندامت مدار دست
بشکن به آب صبح، خمار شبانه را
هوش مصنوعی: در دوران پیری، از اشک حسرت خود دلسرد نشو و با شگستن روزنه‌ای در صبح، از خواب غفلت شبانه رها شو.
ما را بهم مزن به زبردستی ای سپهر
کز موی درهم است خطر، دست شانه را
هوش مصنوعی: به ما آسیب نرسان و با زیرکی خود ما را دچار مشکل نکن، زیرا خطر در درهم ریختگی موهایمان نهفته است، پس دست از شانه‌ام بردار.
ترسم به عجز حمل نمایند، اگر نه من
شرمنده می کنم به تحمل زمانه را
هوش مصنوعی: می‌ترسم که اگر ناتوان شوند، من را به خاطر تحمل سختی‌ها و زمانه شرمنده کنند.
از زاهدان خشک حدیث گهر مپرس
کز بحر نیست بهره به جز خس کرانه را
هوش مصنوعی: از زاهدان خشک و بی‌احساس نباید درباره معرفت عمیق و ارزش‌های واقعی سؤال کرد، زیرا آنها نمی‌توانند از عمق دریا (معرفت) چیزی به ما بدهند و تنها به حاشیه‌های بی‌ارزش بسنده می‌کنند.
در خود گمان منزلتی هر که را که هست
بر صدر اختیار کند آستانه را
هوش مصنوعی: هرکسی که خود را در جایگاهی بلند باور دارد، باید آستانه‌ای خاضعانه برای دیگران داشته باشد و به انتخاب‌های آنان احترام بگذارد.
وحشت کند ز خود دل روشن، چه جای خلق
یک تن، هزار تن بود آیینه خانه را
هوش مصنوعی: دل روشن باید از خود بترسد، زیرا در دنیای واقعی اگر یک نفر تنها باشد، مانند این است که هزار نفری در آینه وجود داشته باشند.
با نیک و بد چو آینه یکسان سلوک کن
کاین زخم ها ز موی شکافی است شانه را
هوش مصنوعی: با همه افراد، خوب و بد، به یکسان و با انصاف برخورد کن، زیرا این زخم‌هایی که بر دلت نشسته‌اند، ناشی از بی‌توجهی به رفتارها و احساسات دیگران است.
صائب صبور باش که در روزگار ما
از دست داده اند عنان زمانه را
هوش مصنوعی: صابر باش، زیرا در این دوران مردم کنترل زمان را از دست داده‌اند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۴۷ به خوانش عندلیب