غزل شمارهٔ ۷۲۶
از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا
هر شکوه ای که هست، ز درمان بود مرا
ورنه ز درد نیست غباری به دل مرا
آزادگی چو سرو بود عذرخواه من
دست تهی ز خلق ندارد خجل مرا
دوزخ فسرده می شود از مشت آب من
دارد ز بس که شرم گنه منفعل مرا
باشد چو نقش پای زمین گیر، برق و باد
در کوچه ای که رفته فرو پا به گل مرا
من کز یگانگی در توحید می زنم
ترسم دو زلف یار نماید دو دل مرا
بی پرده کردم آنچه نبایست کردنم
حاشا که عفو یار نماید خجل مرا
دزدیده ام چو زخم ازان تیغ آبها
ای وای تیغ او نکند گر بحل مرا
صائب ز داغ عشق شکایت چسان کنم؟
کز قید عقل داد نجات این سجل مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا
هوش مصنوعی: چشمم به ناز و زیبایی تو افتاد و این عشق و محبت در دل من بیشتر شد. حالا خواب و آرامش برایم مانند گلی زیباست که در دلم نشسته و میوه عشق تو را میچشم.
هر شکوه ای که هست، ز درمان بود مرا
ورنه ز درد نیست غباری به دل مرا
هوش مصنوعی: هر نوع زیبایی و جذابیتی که وجود دارد، به خاطر درمانی است که من پیدا کردهام. در غیر این صورت، از درد و رنج، هیچ نشانی در دل من باقی نمانده است.
آزادگی چو سرو بود عذرخواه من
دست تهی ز خلق ندارد خجل مرا
هوش مصنوعی: آزادی و آزادگی مانند سروی بلند و بینقص است. من از اینکه هیچ چیز برای ارائه به دیگران ندارم، خجالت نمیکشم.
دوزخ فسرده می شود از مشت آب من
دارد ز بس که شرم گنه منفعل مرا
هوش مصنوعی: دوزخ از آب من سرد میشود، چرا که شرم و ندامت گناهانم باعث سستی و ناتوانیام شده است.
باشد چو نقش پای زمین گیر، برق و باد
در کوچه ای که رفته فرو پا به گل مرا
هوش مصنوعی: اگر مانند اثر پا روی زمین بمانم، در کوچهای که رفتهام، برق و باد به قدری وجود دارد که پاهایم در گل گیر میکند.
من کز یگانگی در توحید می زنم
ترسم دو زلف یار نماید دو دل مرا
هوش مصنوعی: من از یگانگی و یکپارچگی در معنا و حقیقت توحید سخن میگویم، اما میترسم که دو زلف یار باعث شود دلهای من به دو بخش تقسیم شود.
بی پرده کردم آنچه نبایست کردنم
حاشا که عفو یار نماید خجل مرا
هوش مصنوعی: بی حجاب و بدون پنهانکاری، افشا کردم کارهایی را که نباید انجام میدادم. حالا با کمال شرمندگی از یار انتظار عفو و بخشش دارم.
دزدیده ام چو زخم ازان تیغ آبها
ای وای تیغ او نکند گر بحل مرا
هوش مصنوعی: با دلی پر از درد و زخم به یاد آن تیغی که آرامش را از من گرفته، ناله میکنم. ای کاش آن تیغ، رهایی و درمانی برای من به ارمغان بیاورد و مرا از این وضعیت نجات دهد.
صائب ز داغ عشق شکایت چسان کنم؟
کز قید عقل داد نجات این سجل مرا
هوش مصنوعی: من چگونه از درد عشق شکایت کنم؟ وقتی که عقل من، این گواهی را به من میدهد که تنها راه نجاتم از این زنجیر، عشق است.