گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۳

از آفتاب عشق نگردید رنگ من
آتش چه پختگی به ثمر می دهد مرا؟
نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن
خون دل از پیاله زر می دهد مرا
شوخی که زهر چشم ز من داشتی دریغ
صائب به التماس شکر می دهد مرا
دشنام یار جان دگر می دهد مرا
این زهر پرورش به شکر می دهد مرا
زلف دراز دست تو می آردم به دام
چندان که چشم شوخ تو سر می دهد مرا
آن موجه ام که بحر پر آشوب روزگار
در هر شکست، بال دگر می دهد مرا
اکنون که آب شد صدف من ز تشنگی
ابر بهار، آب گهر می دهد مرا
مانند لاله، سوخته نانی است روزیم
آن هم فلک به خون جگر می دهد مرا
سیرست چشم ذره من، ورنه آسمان
چون آفتاب زر به سپر می دهد مرا
فارغ ز توشه ام که دل آتشین عنان
از خار راه، زاد سفر می دهد مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آفتاب عشق نگردید رنگ من
آتش چه پختگی به ثمر می دهد مرا؟
هوش مصنوعی: نور عشق مرا به رنگ دیگری تغییر داده است. آتش عشق چه نوع پختگی و کمالی به من می‌بخشد؟
نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن
خون دل از پیاله زر می دهد مرا
هوش مصنوعی: چرخ زمان مانند گلی زیبا در این باغ است و من از دل پرخونم، می‌رفتم که با پیاله‌ای طلا، به من می‌نوشاند.
شوخی که زهر چشم ز من داشتی دریغ
صائب به التماس شکر می دهد مرا
هوش مصنوعی: شوخی که باعث درد و رنج من شد، اکنون به قدری ارزشمند است که صائب، با بیانی طلبکارانه از آن تشکر می‌کند.
دشنام یار جان دگر می دهد مرا
این زهر پرورش به شکر می دهد مرا
هوش مصنوعی: دشنام و اعتراض محبوبم به من جان تازه‌ای می‌دهد، این زهر که به من می‌زند، به نوعی مانند شکر می‌باشد و به من قوت و نشاط می‌بخشید.
زلف دراز دست تو می آردم به دام
چندان که چشم شوخ تو سر می دهد مرا
هوش مصنوعی: موهای بلند و زیبای تو مرا به تله می‌کشد، به اندازه‌ای که چشمان بازیگوش تو مرا به چالش می‌کشند.
آن موجه ام که بحر پر آشوب روزگار
در هر شکست، بال دگر می دهد مرا
هوش مصنوعی: من همانند موجی هستم که در دریای پرهیاهوی زندگی، با هر بار افت و شکست، دوباره بال و پر جدیدی می‌گیرم.
اکنون که آب شد صدف من ز تشنگی
ابر بهار، آب گهر می دهد مرا
هوش مصنوعی: حالا که به دلیل تشنگی بهاری، اینکه وجود من مانند صدفی به آب تبدیل شده است، به من جواهر می‌دهد.
مانند لاله، سوخته نانی است روزیم
آن هم فلک به خون جگر می دهد مرا
هوش مصنوعی: زندگی‌ام همچون لاله‌ای است که پژمرده و سوخته شده، و روزی‌ام حالتی غم‌انگیز دارد که همچنان در حال زجر کشیدن هستم. در حقیقت، سرنوشت و تقدیر برای من با درد و رنج همراه است.
سیرست چشم ذره من، ورنه آسمان
چون آفتاب زر به سپر می دهد مرا
هوش مصنوعی: چشم کوچک من به خوبی می‌بیند و می‌فهمد که اگر این طور نباشد، آسمان چگونه به من مثل آفتاب درخشان، نور و زیبایی می‌دهد.
فارغ ز توشه ام که دل آتشین عنان
از خار راه، زاد سفر می دهد مرا
هوش مصنوعی: من بی‌خبر از بار و توشه‌ی سفرم هستم، زیرا دل آتشین و اشتیاقم مانند دمی که از خارهای راه می‌گذرد، مرا به سوی سفر می‌کشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/12/18 23:03
محسن شفیعی

بیت چهارم مطلع این غزل است و بیتهای پس از آن باید بعد از ان به همین ترتیب قرار گیرند
مطابق چاپ محمد قهرمان