گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۱

می در پیاله خون جگر می شود مرا
باد مراد، موج خطر می شود مرا
گر از در گشاده دل خلق وا شود
دل بسته از گشادن در می شود مرا
ریزند خار اگر به ره من، چو گردباد
در قطع راه، بال دگر می شود مرا
چون گل درین حدیقه که جای قرار نیست
برگ نشاط، برگ سفر می شود مرا
بر من چو کبک نیست گران، سختی جهان
شادی فزون ز کوه و کمر می شود مرا
گر روزها چو شمع خموشم عجب مدان
خرج نفس به آه سحر می شود مرا
وصل گهر، صدف ز جبین گشاده یافت
در زخم، آب تیغ گهر می شود مرا
آیینه می برد کجی از نقش های کج
عیب کسان به دیده هنر می شود مرا
کرده است بی نیاز مرا درد احتیاج
کز عکس چهره خاک چو زر می شود مرا
گر بی حجاب یار درآید به خانه ام
چشم از حجاب، حلقه در می شود مرا
گر تیغ آبدار شود خار این چمن
چون گل رخ گشاده سپر می شود مرا
از بیم چشم بد، دهنی تلخ می کن
رغبت چو مور اگر به شکر می شود مرا
صائب فکند اگر چه هنر نان من به خون
رغبت همان به کسب هنر می شود مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می در پیاله خون جگر می شود مرا
باد مراد، موج خطر می شود مرا
هوش مصنوعی: در پیاله‌ام شراب رنگین می‌شود و درد دل من را برآشفته می‌کند، گویی که باد امید و آرزو به من آسیب می‌زند و به مثابه موجی خطرناک می‌شود.
گر از در گشاده دل خلق وا شود
دل بسته از گشادن در می شود مرا
هوش مصنوعی: اگر دل مردم به روی من باز شود، من هم از دل بسته خودم آزاد می‌شوم.
ریزند خار اگر به ره من، چو گردباد
در قطع راه، بال دگر می شود مرا
هوش مصنوعی: اگر در راه من خارها بریزند، همانطور که گردباد در مسیر می‌وزد، برای من تغییر در وضعیت پیش می‌آید.
چون گل درین حدیقه که جای قرار نیست
برگ نشاط، برگ سفر می شود مرا
هوش مصنوعی: در این باغ، مانند گلی که هیچ جایی برای اقامت ندارد، برگ‌های شادی‌ام به جای آرامش، به سفر می‌روند و آرام نمی‌نشینند.
بر من چو کبک نیست گران، سختی جهان
شادی فزون ز کوه و کمر می شود مرا
هوش مصنوعی: بر من مانند کبک سنگین نیست، سختی‌های زندگی برایم به شادی بیشتری تبدیل می‌شود که از کوه و دمنوش دروغین فراتر می‌رود.
گر روزها چو شمع خموشم عجب مدان
خرج نفس به آه سحر می شود مرا
هوش مصنوعی: اگر روزها مثل شمع ساکت و خاموش باشم، تعجب نکن. نفس کشیدن من در صبحگاهان، به آه و ناله تبدیل می‌شود.
وصل گهر، صدف ز جبین گشاده یافت
در زخم، آب تیغ گهر می شود مرا
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ارتباط عمیق و زیبای دو چیز اشاره دارد. او وصف می‌کند که چگونه جواهر ناب (گهر) بر اثر زخم و رنج به وجود می‌آید. همچنین، این تصویر به مفهوم زیبایی و ارزش‌های درونی که از سختی‌ها حاصل می‌شود، اشاره دارد، به طوری که حتی در دل زخم‌ها نیز زیبایی و درخششی وجود دارد.
آیینه می برد کجی از نقش های کج
عیب کسان به دیده هنر می شود مرا
هوش مصنوعی: آیینه با انعکاس دقیق تصویر، نواقص و عیب‌های کج و معوج افراد را به نمایش می‌گذارد و این هنرِ من است که بتوانم آن‌ها را ببینم و قضاوت کنم.
کرده است بی نیاز مرا درد احتیاج
کز عکس چهره خاک چو زر می شود مرا
هوش مصنوعی: درد نیازم من را بی نیاز کرده است، چون تصویر چهره‌ام بر خاک، مثل طلا می‌شود.
گر بی حجاب یار درآید به خانه ام
چشم از حجاب، حلقه در می شود مرا
هوش مصنوعی: اگر معشوق بدون حجاب به خانه‌ام بیاید، من به اندازه‌ای تحت تاثیر قرار می‌گیرم که همانند حلقه‌ا‌ی در در می‌شوم و دیگر نمی‌توانم چشم از او بردارم.
گر تیغ آبدار شود خار این چمن
چون گل رخ گشاده سپر می شود مرا
هوش مصنوعی: اگر شمشیر تیز و درخشان باشد، خارهای این دشت مانند گل شکوفا می‌شوند و از من محافظت می‌کنند.
از بیم چشم بد، دهنی تلخ می کن
رغبت چو مور اگر به شکر می شود مرا
هوش مصنوعی: از ترس چشم بد، زبانم را تلخ می‌کنم، همان‌طور که مورچه‌ها وقتی به شکر می‌رسند، حالتی از خود نشان می‌دهند.
صائب فکند اگر چه هنر نان من به خون
رغبت همان به کسب هنر می شود مرا
هوش مصنوعی: حتی اگر دیگران به من بی‌اعتنایی کنند، باز هم هنر و ذوق من به عنوان نان و روزی‌ام باقی خواهد ماند و برای به دست آوردن مهارت، این خون و رنج است که در راه هنر به کار می‌آید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/05/19 09:08
مظفر محمدی الموتی خشکچالی

از بیم چشم بد، دهنی تلخ «می‌کنم»