گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱۹

شد استخوان ز دورِ فلک توتیا مرا
باری دگر نماند درین آسیا مرا
درویشیم به سایهٔ دیوار می‌برد
هر چند زیرِ بال خود آرد هما مرا
فارغ ز کامِ هر دو جهانم که کرده‌ است
حیرانیِ جمالِ تو بی‌مدّعا مرا
دُرِّ یتیم را چه شناسد صدف که چیست
سهل‌ است اگر سپهر نداند بها مرا
مهمانِ کِشتِ خویشم، اگر نیک اگر بد است
حاشا که هیچ شکوه بوَد از قضا مرا
خشم‌ است خوردنِ من و عیب‌ است پوششم
این است از زمانه لباس و غذا مرا
در معنیم فقیر و به صورت توانگرم
چون غنچه هست خرقه به زیرِ قبا مرا
پایِ به خواب رفتهٔ کوهِ تحمّلم
نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا
از کوهِ غم اگر چه دو تا گشته قامتم
نشکسته است آبله در زیرِ پا مرا
خون در تلاشِ جامهٔ الوان نمی‌خورم
سالی بس است کعبه‌صفت یک قبا مرا
از چرخِ منّت پرِ کاهی نمی‌کشم
گر استخوان ز درد شود کهربا مرا
از سایه‌ام اگر چه به دولت رسند خلق
یک مشت استخوان نبوَد چون هما مرا
صائب نبسته است کسی پای سِیرِ من
زندان شده است بندِ گران وفا مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد استخوان ز دورِ فلک توتیا مرا
باری دگر نماند درین آسیا مرا
هوش مصنوعی: حالت به گونه‌ای است که استخوان‌هایم از تاثیرات دوری آسمان فرسوده و خسته شده‌اند و نمی‌توانم دیگری را در این دنیا تحمل کنم.
درویشیم به سایهٔ دیوار می‌برد
هر چند زیرِ بال خود آرد هما مرا
هوش مصنوعی: ما درویشان هستیم که در سایهٔ دیوار پناه می‌گیریم، هرچند که همیشه می‌توانیم امید و برکت را با خود بیاوریم.
فارغ ز کامِ هر دو جهانم که کرده‌ است
حیرانیِ جمالِ تو بی‌مدّعا مرا
هوش مصنوعی: من از لذت‌های هر دو دنیا آزاد شده‌ام، چرا که زیبایی تو مرا به حیرت و دگرگونی انداخته است بدون هیچ ادعایی.
دُرِّ یتیم را چه شناسد صدف که چیست
سهل‌ است اگر سپهر نداند بها مرا
هوش مصنوعی: صدف چگونه می‌تواند ارزش مروارید یتیم را بداند؟ اگر آسمان هم ارزش مرا نشناسد، کار آسانی است.
مهمانِ کِشتِ خویشم، اگر نیک اگر بد است
حاشا که هیچ شکوه بوَد از قضا مرا
هوش مصنوعی: من مهمانی از سرنوشت خود هستم و چه خوب باشد یا بد، هرگز از قضا وتقدیر شکایت نخواهم کرد.
خشم‌ است خوردنِ من و عیب‌ است پوششم
این است از زمانه لباس و غذا مرا
هوش مصنوعی: خوردن من به خاطر خشم است و پوشیدن من به خاطر عیب است. این دو (لباس و غذا) نشان‌دهنده وضعیت من در برابر زمانه است.
در معنیم فقیر و به صورت توانگرم
چون غنچه هست خرقه به زیرِ قبا مرا
هوش مصنوعی: من از نظر روحی و معنوی فقیر هستم، اما ظاهرم مانند یک فرد ثروتمند است. مانند غنچه‌ای که در زیر لباسش پوشیده است، من هم عادت‌ها و محدودیت‌ها را در زیر ظاهرم پنهان کرده‌ام.
پایِ به خواب رفتهٔ کوهِ تحمّلم
نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا
هوش مصنوعی: نمی‌توانم بار سنگین و سختی که بر دوشم است را به سادگی و بدون زحمت کنار بگذارم و طبیعتاً نمی‌توانم به راحتی از آن رها شوم.
از کوهِ غم اگر چه دو تا گشته قامتم
نشکسته است آبله در زیرِ پا مرا
هوش مصنوعی: اگرچه از شدت غم و سختی‌ها قد من به دو نیم شده، اما این مسیر دشوار نتوانسته است مرا شکست دهد.
خون در تلاشِ جامهٔ الوان نمی‌خورم
سالی بس است کعبه‌صفت یک قبا مرا
هوش مصنوعی: من دیگر در تلاش برای کسب زیبایی و جلوه‌های مختلف نیستم، زیرا یک سال برایم کافی است که مثل کعبه، یک جامه‌ی دلنشین به تن کنم.
از چرخِ منّت پرِ کاهی نمی‌کشم
گر استخوان ز درد شود کهربا مرا
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر مشکلات و فشارهای زندگی قرار نمی‌گیرم، حتی اگر به خاطر درد و رنج بخواهم مانند کهربا سخت و شکننده شوم.
از سایه‌ام اگر چه به دولت رسند خلق
یک مشت استخوان نبوَد چون هما مرا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که حتی اگر دیگران از وجود من استفاده کنند و به موفقیت برسند، اما من فقط یک مشت استخوان و جسم بی‌ارزش هستم. در واقع، شاعر به ارزش و مقام خود اشاره دارد و می‌گوید که همچنان که سایه‌ام ممکن است مورد توجه قرار گیرد، اما خود من فقط چیزی کم‌ارزش و بی‌فایده‌ام.
صائب نبسته است کسی پای سِیرِ من
زندان شده است بندِ گران وفا مرا
هوش مصنوعی: کسی در رکود و محدودیتی که دارم، مانع قدم‌های من نشده است؛ اما وفای عشق برایم به مانند زنجیری سنگین و سخت شده است که مرا در چنگ خود گرفته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۱۹ به خوانش عندلیب