غزل شمارهٔ ۷۱۱
پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
دایم ستاره سوخته باشد پلنگ را
شد بیشتر ز قامت خم دل سیاهیم
صیقل برد ز آینه هر چند زنگ را
بر زر مگیر تنگ که از خرده شرار
دایم به آهن است سر و کار سنگ را
از تیغ آبدار نترسند پردلان
از چار موجه نیست محابا نهنگ را
از خلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
بیرون ز پای خویش کن این کفش تنگ را
حلوای آشتی است چو شد زهر عادتی
رغبت به صلح نیست بدآموز جنگ را
شد سحر ساحران ز عصای کلیم محو
در راستان اثر نبود ریو و رنگ را
دوزد ز یک خدنگ به هم، شست صاف تو
چون دانه های سبحه قطار کلنگ را!
تا هست در چمن اثر از رنگ و بوی گل
صائب مده ز دست می لاله رنگ را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
دایم ستاره سوخته باشد پلنگ را
هوش مصنوعی: دل تنگها همیشه در حالت ناراحتی و تیرگی هستند، همچنان که پلنگی که ستارهاش سوخته، همواره در حال درد و رنج است.
شد بیشتر ز قامت خم دل سیاهیم
صیقل برد ز آینه هر چند زنگ را
هوش مصنوعی: دل سیاه من بیشتر از قامت خود خم شده است. هر چند که آینه را صیقل دادهام، ولی رد زنگار هنوز از آن پاک نشده است.
بر زر مگیر تنگ که از خرده شرار
دایم به آهن است سر و کار سنگ را
هوش مصنوعی: زر را به سختی نگیر، زیرا از جرقههای کوچک همیشه با آهن در ارتباط است و سنگ به همین دلیل زیر فشار است.
از تیغ آبدار نترسند پردلان
از چار موجه نیست محابا نهنگ را
هوش مصنوعی: دلیران از تیغ تیز و برنده نمیترسند، زیرا که از خطرات بزرگ و جدی نمیهراسند، مانند نهنگ که از امواج پرخطر ناآرام دریا ترسی به دل راه نمیدهد.
از خلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
بیرون ز پای خویش کن این کفش تنگ را
هوش مصنوعی: به خاطر رفتارهای محدودکننده و سختگیرانهای که از جانب دیگران میگینی، احساس میکنی که دنیا به تو فشار میآورد. برای رهایی از این احساس، باید از قید و بندهای نامناسبی که بر خودت گذاشتهای، دست برداری و آزادتر عمل کنی.
حلوای آشتی است چو شد زهر عادتی
رغبت به صلح نیست بدآموز جنگ را
هوش مصنوعی: اگر چه آشتی و مصالحه شیرین و خوشمزه است، اما وقتی که عادت به دشمنی و جنگ در وجود انسان شکل بگیرد، دیگر تمایلی به صلح و سازش نخواهد داشت.
شد سحر ساحران ز عصای کلیم محو
در راستان اثر نبود ریو و رنگ را
هوش مصنوعی: سحر ساحران که با عصای پیامبر موسى ایجاد شده بود، در دل راستگویان ناپدید شد و هیچ اثری از ریا و تزویر باقی نماند.
دوزد ز یک خدنگ به هم، شست صاف تو
چون دانه های سبحه قطار کلنگ را!
هوش مصنوعی: با دقت و زیبایی تمام، دستانت را به هم بزن و مانند دانههای تسبیح، هماهنگ و مرتب کار کن.
تا هست در چمن اثر از رنگ و بوی گل
صائب مده ز دست می لاله رنگ را
هوش مصنوعی: تا زمانی که در گلزار نشانهای از زیبایی و عطر گل وجود دارد، از شراب لاله رنگ (میلایه) خودت را محروم نکن.