گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۵

مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
خط صبح نوبهار بود خواب ناز را
دیگر عنان دل نتواند نگاه داشت
در جلوه هر که بنگرد آن سرو ناز را
با قهرمان عشق چه سازد غرور عقل؟
از کبک مست نیست حذر شاهباز را
عشاق را ز فقر مترسان که سادگی است
نقش مراد، آینه پاکباز را
برهند اگر چه دولت محمود دست یافت
گردن نهاد حلقه زلف ایاز را
از کار می روند به یکبار عاشقان
موسم یکی است قافله های حجاز را
در آتشند سوختگان، تا بریده اند
بر قد شمع جامه سوز و گداز را
ترسم که شیوه های هوس آفرین تو
سازد نیازمند دل بی نیاز را
سر کن حدیث زلف که مقراض کوتهی است
این خوش فسانه ها ره دور و دراز را
لب می خورد ز پاس زبان خون خود مدام
ز اصلاح شمع، دل به دو نیم است گاز را
ماری است مار شید که در کیسه خوشترست
در خانه واگذار نماز دراز را
شرم و حیاست لازم آغاز دلبری
کم کم کنند باز، نظر شاهباز را
صائب گرفت رنگ حقیقت مجاز من
تا یافتم حقیقت عشق مجاز را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
خط صبح نوبهار بود خواب ناز را
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی از شور و شوق و زیبایی می‌پردازد. شخصی که دلنواز است و از زیبایی خطی (نقش و نگار) مست شده، مثل صبح نوبهاران می‌ماند که خواب شیرین و ناز را به تصویر می‌کشد. حس تازگی و شادابی به او دست داده و دلش را به یک زیبایی خاص که حاصل خط زیبایی است، مشغول کرده است.
دیگر عنان دل نتواند نگاه داشت
در جلوه هر که بنگرد آن سرو ناز را
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم کنترل دلم را حفظ کنم وقتی که زیبایی آن سرو ناز را می‌بینم. هر کسی که به او نگاه کند، دلش را گرفتار می‌کند.
با قهرمان عشق چه سازد غرور عقل؟
از کبک مست نیست حذر شاهباز را
هوش مصنوعی: غرور عقل نمی‌تواند در مقابل قهرمان عشق چیزی بگوید. شجاعت و عشق، از دور هم نشان می‌دهند که باید از زیبایی و شادی‌های زندگی لذت برد و نباید به سادگی از آنها گذشت، مانند پرنده‌ای که از شکار کردن کبک مست خودداری نمی‌کند.
عشاق را ز فقر مترسان که سادگی است
نقش مراد، آینه پاکباز را
هوش مصنوعی: عاشقان را از ناداری نترسانید، چون سادگی و بی‌زرق و برق بودن، نشان‌دهنده‌ی آرزوهای آنهاست. دل‌های خالص و پاک، مثل آینه‌ای هستند که نمی‌توانند با چیزهای دنیوی آلوده شوند.
برهند اگر چه دولت محمود دست یافت
گردن نهاد حلقه زلف ایاز را
هوش مصنوعی: هرچند که دولت محمود به هندوستان دست یافت، اما همچنان به حلقه زلف ایاز احترام گذاشت.
از کار می روند به یکبار عاشقان
موسم یکی است قافله های حجاز را
هوش مصنوعی: عاشقان به یکباره از کار می‌افتند، چرا که همه آن‌ها در یک فصل و زمان مشخص در مسیر سفر به حجاز هستند.
در آتشند سوختگان، تا بریده اند
بر قد شمع جامه سوز و گداز را
هوش مصنوعی: سوختگان در آتش‌ ساخته‌ اند و این نشان‌دهنده درد و رنج است، زیرا که بر قامت شمع، لباس سوزناک و آتشین را بریده‌اند.
ترسم که شیوه های هوس آفرین تو
سازد نیازمند دل بی نیاز را
هوش مصنوعی: می‌ترسم که روش‌های جذاب و فریبنده‌ات، دل بی‌نیاز را هم به نیازمند تبدیل کند.
سر کن حدیث زلف که مقراض کوتهی است
این خوش فسانه ها ره دور و دراز را
هوش مصنوعی: داستان زلف و پیچیدگی‌های آن را فراموش کن؛ چرا که این قصه‌های زیبا به راحتی و در مدت کوتاهی به پایان می‌رسند و نیازی به کشیدن راه‌های طولانی نیست.
لب می خورد ز پاس زبان خون خود مدام
ز اصلاح شمع، دل به دو نیم است گاز را
هوش مصنوعی: زبانش را می‌خورد و پیوسته از خون خود می‌نالد. دلش مانند شمع دو نیم است و گاز دارد.
ماری است مار شید که در کیسه خوشترست
در خانه واگذار نماز دراز را
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زیبایی و جذابیت یک چیز اشاره دارد که در ظاهری به نظر می‌رسد، اما در واقع ممکن است خطرناک یا نامطلوب باشد. در واقع، نشان می‌دهد که بعضی چیزها در جمع و یا در محیط‌های خاص می‌توانند به شکلی زیبا و دلپذیر دیده شوند، اما آنها را باید با احتیاط نزدیک کرد. همچنین، می‌تواند به این نکته اشاره کند که برخی موارد بهتر است در محلی جدا از دیگران قرار گیرند، تا از مشکلات احتمالی جلوگیری شود.
شرم و حیاست لازم آغاز دلبری
کم کم کنند باز، نظر شاهباز را
هوش مصنوعی: شرم و حیا در آغاز عشق و دلبری ضروری است و کم‌کم باید کنار گذاشته شود تا بتوان بهتر نظر پرنده‌ای چون شاهباز را جلب کرد.
صائب گرفت رنگ حقیقت مجاز من
تا یافتم حقیقت عشق مجاز را
هوش مصنوعی: صائب از حقیقت عشق، جلوه‌ای دیگر به دست آورد و با این تجربه، به درک واقعی عشق مجازی رسید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰۵ به خوانش عندلیب