گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۰

روی تو سوخته است دل لاله زار را
در غنچه کرده است حصاری بهار را
برده است جستجوی تو آرامش از جهان
از کبک پای کم نبود کوهسار را
ظلم است شستن آیه رحمت به آب تیغ
متراش زینهار خط مشکبار را
شب زنده دار باش که خورشید می دهد
در دیده جای، شبنم شب زنده دار را
روزی طلب به تیغ زبان کن که نیش برق
گوهر فشان کند رگ ابر بهار را
از قرب اهل حال شود چوب خشک سبز
منصور می کند شجر طور دار را
غیرت به سوز عاریتی تن نمی دهد
جوهر برآورد ز دل آتش چنار را
دور از گهر غبار یتیمی نمی شود
نتوان ز یاد برد من خاکسار را
دشنام تلخ صائب ازان لب مرا بس است
حاجت به نقل نیست می خوشگوار را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو سوخته است دل لاله زار را
در غنچه کرده است حصاری بهار را
هوش مصنوعی: دل لاله زار از عشق تو آتش گرفته و بهار برای حفاظت از زیبایی آن به شکل غنچه درآمده است.
برده است جستجوی تو آرامش از جهان
از کبک پای کم نبود کوهسار را
هوش مصنوعی: جستجوی تو، آرامش من را از دنیا گرفته و مانند کبکی که به دنبال جایی می‌گردد، نتوانسته‌ام به کوهسار برسم.
ظلم است شستن آیه رحمت به آب تیغ
متراش زینهار خط مشکبار را
هوش مصنوعی: آشکار است که نمی‌توان آیه‌ای که خود نشان رحمت است را با چاقو و خشونت زدود یا از بین برد. این عمل بی‌رحمی و نادرستی است که به چنین خط زیبایی و گرانبهایی آسیب برسانیم.
شب زنده دار باش که خورشید می دهد
در دیده جای، شبنم شب زنده دار را
هوش مصنوعی: در شب بیدار بمان که خورشید در روز، جایی بر چشم شبنم شب زنده‌داران خواهد گذاشت.
روزی طلب به تیغ زبان کن که نیش برق
گوهر فشان کند رگ ابر بهار را
هوش مصنوعی: روزی از طریق سخن خود با تأثیرگذار، به شکلی که کلامش مانند نیشی برخوردار از جواهرات درخشان باشد، می‌تواند به وقوع بارش‌های بهاری و شگفتی‌های طبیعت منجر شود.
از قرب اهل حال شود چوب خشک سبز
منصور می کند شجر طور دار را
هوش مصنوعی: همانطور که یک چوب خشک از نزدیکی و ارتباط با حالت‌های معنوی و روحانی به سبزی و حیات می‌رسد، به همین ترتیب ممکن است افرادی که در وضعیت خوشایند و روحانی قرار دارند، بتوانند چیزهای خشکی مانند چوب را به زندگی و رشد تبدیل کنند.
غیرت به سوز عاریتی تن نمی دهد
جوهر برآورد ز دل آتش چنار را
هوش مصنوعی: غیرت نمی‌تواند به چیزی که از دیگری است وام بگیرد و در آن ذوب شود. اصل و جوهر احساسات واقعی از دل برمی‌خیزد، مثل آتشی که از چوب درخت چنار زبانه می‌کشد.
دور از گهر غبار یتیمی نمی شود
نتوان ز یاد برد من خاکسار را
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم دور از زیبایی و ارزش‌های معنوی زندگی کنم. احساس یتیمی و نادانی همیشه همراه من خواهد بود و نمی‌توانم آن را فراموش کنم. من فردی خاکی و ناچیز هستم.
دشنام تلخ صائب ازان لب مرا بس است
حاجت به نقل نیست می خوشگوار را
هوش مصنوعی: دشنام تلخ صائب کافی است، نیازی به تعریف و توضیح نیست؛ من به شیرینی این فرد خوشگوار راضی‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰۰ به خوانش عندلیب