گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۹

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم
از در گشاده روی چو صبح وطن درآ
تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم به ته پیرهن درآ
مانند شمع، جامه فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند
خندان تر از سهیل به خاک یمن درآ
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ
آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین سخن درآ

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
هوش مصنوعی: یک بار بدون خبر به دلم بیا، مثل بوی گل که در این جمع پنهان شده است.
از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم
از در گشاده روی چو صبح وطن درآ
هوش مصنوعی: به خاطر دوری‌ات مثل غریبان در شب غمگین و تاریک هستیم، اما وقتی که تو به خانه‌ام می‌آیی، به مانند صبح روشن و دل‌انگیز است.
تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم به ته پیرهن درآ
هوش مصنوعی: تا کی می‌توان با ظاهری فریبنده از خودم صحبت کنم؟ بهتر است یک بار به عمق وجودم بروم و حقیقت را در درون خود پیدا کنم.
مانند شمع، جامه فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
هوش مصنوعی: مانند شمع، لباس خجالت را کنار بگذار و به این جمع وارد شو.
خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند
خندان تر از سهیل به خاک یمن درآ
هوش مصنوعی: دل‌های پر از عشق و شوق دیدار تو، به شدت دچار سوختگی شده‌اند. آنها با شادابی و سرور بیشتری از ستاره سهیل، به سرزمین یمن وارد می‌شوند.
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ
هوش مصنوعی: دست و دلم از دیدنت بی‌خبر و بی‌حوصله شده و حالا که لباس من برای تو باز شده، به آغوش من بیا.
آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین سخن درآ
هوش مصنوعی: ای سنگدل، تو نمی‌توانی از صحبت طوطی بگریزی، پس با صائب که شیرین سخن می‌گوید در میان بیا.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/02/08 06:05
امین کیخا

وطن عربیست و صبح وطن گشاده رو دانسته شده و شاید گشایش حاصل از رسیدن به میهن منظورش بوده است ، دوستی می گفت وطن لانه شتر مرغ را در صحرا می گویند اما من ندیدم و قاموس های عربی را گشتم، وطن در عربی به معنی دل بر چیزی نهادن است که البته در فارسی کاربری ندارد