غزل شمارهٔ ۶۹۰۶
ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای
بازوی آهنین مرا دور دیدهای!
ای دل که در هوای خط و زلف میپری
آخر کدام دانه ازین دام چیدهای؟
امروز مستی تو دو بالای باده است
معلوم میشود لب خود را مکیدهای
داری خبر ز روی زمین، گرچه از حیا
جز پشت پای خویش مقامی ندیدهای
شوخی چنان که تا نظر از هم گشودهام
از دل چو اشک بر سر مژگان دویدهای
واقف نهای ز لذت عشق نهان ما
یک گل به ترس و لرز ز گلشن نچیدهای
از خون گرم روز جزا سر برآورد
در هر دلی که نشتر مژگان خلیدهای
چون داغ، دل به لاله باغ جهان مبند
مرده است این چراغ، نفس تا کشیدهای
گوش هزار نغمهسرا بر دهان توست
صائب چه سر به جیب خموشی کشیدهای؟
غزل شمارهٔ ۶۹۰۵: چون آب در لباس گل و خار بوده ایغزل شمارهٔ ۶۹۰۷: ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای
بازوی آهنین مرا دور دیدهای!
هوش مصنوعی: ای کوه بیستون، تو چقدر بر افراشته و مغروری! گویی قدرت و توانایی من را کم میاندازی و از دور به من مینگری.
ای دل که در هوای خط و زلف میپری
آخر کدام دانه ازین دام چیدهای؟
هوش مصنوعی: ای دل، تو که در آرزوی زیبایی و جذابیت محبوب غرق شدهای، حالا به من بگو که کدام خوشی یا لذتی را از این دام خوشایند به دست آوردهای؟
امروز مستی تو دو بالای باده است
معلوم میشود لب خود را مکیدهای
هوش مصنوعی: امروز وقتی تو سرحال و شادابی، میتوانم بفهمم که از شراب چشیدهای و حال خوشی داری.
داری خبر ز روی زمین، گرچه از حیا
جز پشت پای خویش مقامی ندیدهای
هوش مصنوعی: تو از وضعیت دنیا آگاهی داری، اما به خاطر حیا تنها به ردپای خودت توجه کردهای و چیز دیگری از آن ندیدهای.
شوخی چنان که تا نظر از هم گشودهام
از دل چو اشک بر سر مژگان دویدهای
هوش مصنوعی: شوخی کن که من با گشودن چشمانم، از دل مانند اشکی که بر مژگان میچکد، جاری شدهای.
واقف نهای ز لذت عشق نهان ما
یک گل به ترس و لرز ز گلشن نچیدهای
هوش مصنوعی: تو از لذت پنهان عشق ما بیخبر هستی، چونکه حتی یک گل را با احتیاط از باغ نچیدهای.
از خون گرم روز جزا سر برآورد
در هر دلی که نشتر مژگان خلیدهای
هوش مصنوعی: در روز قیامت، از عمق وجود هر کسی، احساسات و دردهای عمیقش نمایان میشود، بهویژه به خاطر اشکهایی که از چشمانش میریزد.
چون داغ، دل به لاله باغ جهان مبند
مرده است این چراغ، نفس تا کشیدهای
هوش مصنوعی: دل خود را به زیباییهای فریبنده این دنیای فانی وابسته نکن، زیرا این زندگی مانند چراغی است که خاموش شده و تنها تا زمانی که نفس میکشی، میدرخشد.
گوش هزار نغمهسرا بر دهان توست
صائب چه سر به جیب خموشی کشیدهای؟
هوش مصنوعی: گوشها و دلهای زیادی منتظر نغمهها و شعرهای زیبای تو هستند، صائب. چرا که سکوت کردهای و چیزی نمیگویی؟