غزل شمارهٔ ۶۹۰۰
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سر بندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
تاراج عافیتکده هوش کردهای
در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟
گل را خجل ز صبح بناگوش کردهای
حق نمک چگونه فراموش من شود؟
داغ مرا به خنده نمکپوش کردهای
شکر توام ز تیغ زبان موج میزند
چون آب اگرچه خون مرا نوش کردهای
صائب ز فکرهای ثریا نثار خود
ما را چه حلقههاست که در گوش کردهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
هوش مصنوعی: تو با نگاه خنک و سرد خود، تلخی بادام را قندین کردهای، گویی تلخی آن را با خندهات پوشاندهای.
داریم چون قبا سر بندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
هوش مصنوعی: ما به خاطر وجود تو در زندگیمان در هزاران جا خود را احساس میکنیم. چرا اینقدر ناامید شدهای و از آغوش محبتت دور کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
تاراج عافیتکده هوش کردهای
هوش مصنوعی: به محض اینکه چشمانت را بستهای، از لشکر زیبایی ناز، آرامش و آسایش تو را دزدیدهاند.
در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟
گل را خجل ز صبح بناگوش کردهای
هوش مصنوعی: پیش روی آفتاب، چراغ چه نوری میتواند داشته باشد؟ گل که در صبحگاهی زیبا شکفته شده، از خجالت سر به زیر دارد.
حق نمک چگونه فراموش من شود؟
داغ مرا به خنده نمکپوش کردهای
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم محبت و دوستیات را فراموش کنم؟ در حالی که درد و رنج من را با شوخی و خندهای که داری، تسکین دادهای.
شکر توام ز تیغ زبان موج میزند
چون آب اگرچه خون مرا نوش کردهای
هوش مصنوعی: من به خاطر زبان تندت شکرگزارم، وقتی که مانند موج در آب میزند. هرچند که تو خون من را نوشیدهای.
صائب ز فکرهای ثریا نثار خود
ما را چه حلقههاست که در گوش کردهای
هوش مصنوعی: صائب از افکار والای خود بگوید که ما چه حلقههایی در گوش داریم و هدف ما چیست.
حاشیه ها
1403/01/27 19:03
سلمان صحافی
عشق و اشتیاق توامان با نفرت و خشم! چه کرده ای صائب!