گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۹۹

من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
در جستجوی ماهی سیمین لباس او
تن را درین محیط چو قلاب کرده ای
چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای
در رهگذار سیل فنا خواب کرده ای
درگاه خلق را به خدا برگزیده ای
بتخانه را تصور محراب کرده ای
چون ابر، دامن از کف دریا کشیده ای
دل در هوای وصل گهر آب کرده ای
از صحبت هدف ز هواهای مختلف
قطع نظر چو ناوک پرتاب کرده ای
دست از جهان بشوی، چه فارغ نشسته ای؟
صائب ترا که هست دل آب کرده ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
هوش مصنوعی: من کیستم که دل خود را به این حالت درآورده‌ام، در حالی که با آغوشی باز به سیلاب‌ها و سختی‌ها روی آورده‌ام؟
در جستجوی ماهی سیمین لباس او
تن را درین محیط چو قلاب کرده ای
هوش مصنوعی: در جستجوی ماهی نقره‌ای، لباس تو در این فضا به مانند قلابی شده است که تو را به خود جذب کرده است.
چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای
در رهگذار سیل فنا خواب کرده ای
هوش مصنوعی: شما مانند کودکی هستید که با دقت به داستان گوش داده‌اید، اما در مسیر و جریانی که به نابودی منجر می‌شود، غافل و خوابیده‌اید.
درگاه خلق را به خدا برگزیده ای
بتخانه را تصور محراب کرده ای
هوش مصنوعی: تو به درگاه مردم روی آورده‌ای و خانه‌ی بت‌پرستی را به جایگاه عبادت تصور کرده‌ای.
چون ابر، دامن از کف دریا کشیده ای
دل در هوای وصل گهر آب کرده ای
هوش مصنوعی: تو مانند ابر، دامن از روی دریا برداشته‌ای و دلت در آرزوی وصالی چون مروارید، آب شده است.
از صحبت هدف ز هواهای مختلف
قطع نظر چو ناوک پرتاب کرده ای
هوش مصنوعی: وقتی که در گفتگو به احساسات و خواسته‌های مختلف توجه نداشته‌ای و مانند تیرکمانی که تیرش را پرتاب کرده‌ای، به هدف خود خالصانه دست یافته‌ای.
دست از جهان بشوی، چه فارغ نشسته ای؟
صائب ترا که هست دل آب کرده ای
هوش مصنوعی: از دنیای مادی فاصله بگیر، چرا که در آرامش نشسته‌ای. تو که دل‌ت به اندازه‌ای نرم و حساس شده، به چه چیز دیگر فکر می‌کنی؟