گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۹۵

از مردمان اگر چه کناری گرفته ای
این گوشه را برای شکاری گرفته ای
بر هر چه جز خدای دل خویش بسته ای
آیینه دام کرده غباری گرفته ای
قانع به رنگ و بو شده ای همچو شاخ گل
دستی دراز کرده نگاری گرفته ای
در زیر برگ سرمکش از تیغ آفتاب
بعد از هزار سال که باری گرفته ای
چون گل ترا به آتش سوزان شود دلیل
از نقد عمر اگر نه شماری گرفته ای
قانع چو سرو و بید به برگ از ثمر مشو
این یک نفس که رنگ بهاری گرفته ای
صبح امید درشکن آستین توست
گر زان که دامن شب تاری گرفته ای
در هر گشودن نظر و بستن نظر
ملکی گشاده ای و حصاری گرفته ای
زین دعوی بلند که با خلق می کنی
از بهر خود تهیه داری گرفته ای
از جهل کرده ای دل خود زنده زیر خاک
بر دل اگر ز کینه غباری گرفته ای
ماهی است پیش راه تو در ظلمت فنا
شمعی اگر به راهگذاری گرفته ای
خواهد فتاد دامن منزل به دست تو
صائب اگر رکاب سواری گرفته ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از مردمان اگر چه کناری گرفته ای
این گوشه را برای شکاری گرفته ای
هوش مصنوعی: هرچند که از مردم دوری کرده‌ای و گوشه‌ای برای خود انتخاب کرده‌ای، اما اینجا را تنها برای شکار کردن آماده کرده‌ای.
بر هر چه جز خدای دل خویش بسته ای
آیینه دام کرده غباری گرفته ای
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به غیر از خدا وابسته کرده‌ای، در واقع خود را در دام انداخته و همچون آینه‌ای شده‌ای که غباری آن را پوشانده است.
قانع به رنگ و بو شده ای همچو شاخ گل
دستی دراز کرده نگاری گرفته ای
هوش مصنوعی: شما مانند گل شده‌اید که تنها به ظاهری زیبا قانعید و دست دراز کرده‌اید تا توجهی را جلب کنید.
در زیر برگ سرمکش از تیغ آفتاب
بعد از هزار سال که باری گرفته ای
هوش مصنوعی: پس از هزار سال که زیر برگی در سایه خورشید پنهان مانده‌ای، حالا به آرامی سر خود را از زیر برگ برمی‌داری.
چون گل ترا به آتش سوزان شود دلیل
از نقد عمر اگر نه شماری گرفته ای
هوش مصنوعی: زمانی که محبت و زیبایی تو مانند گلی در آتش بسوزد، به چه دلیل زندگی‌ات را با ارزش نمی‌دانی؟ اگر شماره‌ای از روزها و لحظات عمرت را ثبت نکرده‌ای، پس زندگی‌ات را چه حساب می‌کنی؟
قانع چو سرو و بید به برگ از ثمر مشو
این یک نفس که رنگ بهاری گرفته ای
هوش مصنوعی: از این که مانند درختان سرو و بید فقط به برگ‌هایت راضی باشی و به ثمر نرسی، خودداری کن. این لحظه که رنگ بهار را به خود گرفته‌ای، فرصتی است برای رشد و شکوفایی.
صبح امید درشکن آستین توست
گر زان که دامن شب تاری گرفته ای
هوش مصنوعی: صبح امید در دستان توست، اگرچه شب تاریکی را به دور خود کشیده‌ای.
در هر گشودن نظر و بستن نظر
ملکی گشاده ای و حصاری گرفته ای
هوش مصنوعی: در هر بار نگاه کردن و یا در هر بار چشم‌پوشی، دنیایی را به روی خود باز می‌کنی و در عین حال خود را در حریمی محدود قرار می‌دهی.
زین دعوی بلند که با خلق می کنی
از بهر خود تهیه داری گرفته ای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو در تلاش هستی تا با دیگران صحبت کنی و خود را به نوعی بیفزایی، ولی در واقع هدف اصلی تو چیزی است که به نفع خودت باشد.
از جهل کرده ای دل خود زنده زیر خاک
بر دل اگر ز کینه غباری گرفته ای
هوش مصنوعی: از نادانی، دل خود را مرده کرده‌ای، مثل کسی که زیر خاک است. اگر دلت به خاطر کینه‌ای که داری، غبار شده است، بدان که باید به خودت بیایی.
ماهی است پیش راه تو در ظلمت فنا
شمعی اگر به راهگذاری گرفته ای
هوش مصنوعی: در مسیری که به سوی نابودی پیش می‌رود، ماهی به عنوان نشانه‌ای برای تو وجود دارد. اگر شمعی برای هدایت خود گرفته‌ای، بدان که این راه نورانی است.
خواهد فتاد دامن منزل به دست تو
صائب اگر رکاب سواری گرفته ای
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به موفقیت و منزلت بالایی دست یابی، باید تلاش و کوششی مانند سوارکاری داشته باشی تا به مقصد برسی.