غزل شمارهٔ ۶۸۸۹
ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غافل مشو که در ته طاق شکستهای
ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
امروز از نگاه تو دل آب میشود
گویا به روی گرم خود از خواب جستهای
روی زمین مقام شکر خواب امن نیست
در راه سیل پای به دامن شکستهای
گرد سفر ز خویش فشاندند همرهان
تو بیخبر هنوز میان را نبستهای
سر میدهی به باد به اندک اشارهای
تا همچو پسته رخنه لب را نبستهای
خواهی قدم به پله قارون نهاد زود
کوه تعلقی که تو بر خویش بستهای
اینک رسید موسم بیبرگی خزان
از باغ روزگار چه گل دسته بستهای
در محفلی که برق تجلی است بیزبان
ماییم چون کلیم و زبان شکستهای
در وادیی که خضر در او با عصا رود
ازدسترفتهتر ز عنان گسستهای
از جبهه غرور، عرق پاک میکنی
گویا طلسم هردو جهان را شکستهای!
در خاکدان دهر، که زیر و زبر شود!
برخاسته است گرد فنا تا نشستهای
صائب هزار دام تماشا ز موج هست
زین بحر چون حباب چرا چشم بستهای؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غافل مشو که در ته طاق شکستهای
هوش مصنوعی: ای کسی که دل خود را به ابروی معشوق گره زدهای، بیخبر نباش که در عمق وجودت احساس شکستی وجود دارد.
ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
هوش مصنوعی: ای زلف یار، چرا این قدر از ما دوری میکنی؟ ما که دلشکستهایم و تو هم همین حال را داری.
امروز از نگاه تو دل آب میشود
گویا به روی گرم خود از خواب جستهای
هوش مصنوعی: امروز به نظر میرسد که دل من به خاطر نگاه تو ذوب میشود، انگار که تو از خواب بیدار شدهای و گرمای وجودت به آن میتابد.
روی زمین مقام شکر خواب امن نیست
در راه سیل پای به دامن شکستهای
هوش مصنوعی: در زندگی، حتی در بهترین شرایط نیز نمیتوان به راحتی آرامش داشت، چرا که اتفاقات ناگهانی و غیرمنتظره ممکن است هر لحظه به فرد آسیب بزنند. انسان باید همیشه آماده مواجهه با چالشها باشد و در هنگام آرامش نیز از خطرات و ناپایداریها آگاه باشد.
گرد سفر ز خویش فشاندند همرهان
تو بیخبر هنوز میان را نبستهای
هوش مصنوعی: دوستان در سفر از خود دور کردند، اما تو هنوز بیخبر از این موضوعی که راه را برای خود نبستهای.
سر میدهی به باد به اندک اشارهای
تا همچو پسته رخنه لب را نبستهای
هوش مصنوعی: به خاطر یک اشارهی کوچک، جان خود را به آسانی میدهی تا مانند پسته، دهان خود را نبندی.
خواهی قدم به پله قارون نهاد زود
کوه تعلقی که تو بر خویش بستهای
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به موفقیتهای بزرگ دست یابی، باید ابتدا از وابستگیها و تعلقات خود رها شوی.
اینک رسید موسم بیبرگی خزان
از باغ روزگار چه گل دسته بستهای
هوش مصنوعی: هماکنون فصل بیبرگی خزان فرا رسیده است و از باغ زندگی، چه گلهایی که آرزو کردهایم.
در محفلی که برق تجلی است بیزبان
ماییم چون کلیم و زبان شکستهای
هوش مصنوعی: در مجلسی که نور و روشنایی خاصی وجود دارد، ما مانند کلیم (حضرت موسی) بیزبان و ناتوان هستیم و نمیتوانیم به درستی صحبت کنیم.
در وادیی که خضر در او با عصا رود
ازدسترفتهتر ز عنان گسستهای
هوش مصنوعی: در مسیری که خضر با عصای خود در آن قدم میزند، تو از نعمتها و بهرهها بیشتر از چیزی که در دست داری، دور شدهای.
از جبهه غرور، عرق پاک میکنی
گویا طلسم هردو جهان را شکستهای!
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با از بین بردن حس غرور و خودبزرگبینی، در واقع به نوعی به موفقیتهای بزرگ دست یافتهای و مرزهای محدودیت را پشت سر گذاشتهای.
در خاکدان دهر، که زیر و زبر شود!
برخاسته است گرد فنا تا نشستهای
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تغییر و نابودی، که همه چیز در حال رفت و آمد و دگرگونی است، گرد و غبار زوال و فنا برخواسته و بر تو نشسته است.
صائب هزار دام تماشا ز موج هست
زین بحر چون حباب چرا چشم بستهای؟
هوش مصنوعی: صائب در این بیت به زیباییهای بیشمار زندگی اشاره دارد و میپرسد چرا در مقابل این همه زیباییها و تجربیات، در حالتی از خودبیخبری یا انزوا به سر میبری؟ او به طور ضمنی دعوت میکند که با چشمان باز به دنیای اطراف نگاه کنیم و از زیباییها و فرصتها بهرهبرداری کنیم.