غزل شمارهٔ ۶۸۸۸
نماند دشت جنون را رمیده آهویی
که پیش وحشت من ته نکرد زانویی
چو قبله گمشدگان است دیده سرگردان
به محفلی که در او نیست طاق ابرویی
چو داغ لاله به هر جانبی که می نگرم
مرا احاطه نموده است آتشین رویی
چو شمع گریه مستانه را غنیمت دان
که هر نفس بود این آب تلخ در جویی
شود ز یک دل بیدار، عالمی بیدار
هزار خفته برآید ز خواب از هویی
ازان سپند درین بزم شد بلند آواز
که ساخت خرده جان صرف آتشین رویی
ازین چه سود که مویت سفید گردیده است؟
ترا چو نیست غم عاقبت سر مویی
حضور معنی بیگانه را غنیمت دان
درین زمانه که قحط است آشنارویی
مرا که ملک جهان در نظر نمی آمد
خراب ساخت تماشای طاق ابرویی
مراد مردم آزاده شستن دستی است
مرا بس است چو سرو از جهان لب جویی
نه من ز دل، نه دل از حال من خبر دارد
چو نافه ای که فتد از رمیده آهویی
شود چو فاخته صائب ز پاس دل آزاد
کسی که داد دل خود به سرو دلجویی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نماند دشت جنون را رمیده آهویی
که پیش وحشت من ته نکرد زانویی
هوش مصنوعی: در دشت دیوانگی، آهو دیگری باقی نماند که در برابر ترس من، زانو را به زمین نیاورد.
چو قبله گمشدگان است دیده سرگردان
به محفلی که در او نیست طاق ابرویی
هوش مصنوعی: چشمهای حیران مانند کسی است که به راهی درست هدایت نمیشود و به جمعی میپیوندد که در آنجا نشانهای از زیبایی یا جاذبهای وجود ندارد.
چو داغ لاله به هر جانبی که می نگرم
مرا احاطه نموده است آتشین رویی
هوش مصنوعی: هر جا که مینگرم، داغ لالهها به من یورش آورده و چهرهای آتشین مرا در بر گرفته است.
چو شمع گریه مستانه را غنیمت دان
که هر نفس بود این آب تلخ در جویی
هوش مصنوعی: مانند شمع، زمانی که غمگین و اشکریز است، از آن لحظات بهره ببر زیرا هر نفس، مانند آبی تلخ در جوی است که به سرعت میگذرد.
شود ز یک دل بیدار، عالمی بیدار
هزار خفته برآید ز خواب از هویی
هوش مصنوعی: اگر یک دل بیدار شود، جهانی بیدار خواهد شد و هزاران نفر که در خوابند از خوابشان بیدار خواهند شد.
ازان سپند درین بزم شد بلند آواز
که ساخت خرده جان صرف آتشین رویی
هوش مصنوعی: در این مهمانی، صدای بلندی از آن آتش بهپا شده به گوش میرسید، که جانهای کوچک را به شکل آتشین به تصویر میکشید.
ازین چه سود که مویت سفید گردیده است؟
ترا چو نیست غم عاقبت سر مویی
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که موی تو سفید شده است؟ وقتی که تو از سرنوشت و عاقبت خود نگرانی نداری.
حضور معنی بیگانه را غنیمت دان
درین زمانه که قحط است آشنارویی
هوش مصنوعی: در این زمانه که آشنایان کم هستند و ارتباطات خشک و ضعیف شده، ارزش حضور افراد غیرآشنا را باید متوجه شد و از آن بهرهبرداری کرد.
مرا که ملک جهان در نظر نمی آمد
خراب ساخت تماشای طاق ابرویی
هوش مصنوعی: من که هیچ چیزی از دنیای بزرگ را در نظر نداشتهام، با دیدن طاق ابروی تو به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و دلم را لرزاندی.
مراد مردم آزاده شستن دستی است
مرا بس است چو سرو از جهان لب جویی
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوی انسانهای آزاد، پاک کردن دستان خود از آلودگیها و ناپاکیهاست. برای من همین کافی است که مانند درخت سرو، از دنیا دور بمانم و سرسبز و پاک باقی بمانم.
نه من ز دل، نه دل از حال من خبر دارد
چو نافه ای که فتد از رمیده آهویی
هوش مصنوعی: دل من از حال من خبر ندارد، همانطور که گل نازکی که از شلاق باد گریزانی میافتد، از وضعیت اطرافش آگاه نیست.
شود چو فاخته صائب ز پاس دل آزاد
کسی که داد دل خود به سرو دلجویی
هوش مصنوعی: زمانی که کسی دلش را به محبت و دلجویی میسپرد، میتواند همچون فاختهای آزاد و خوشحال شود.