گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۸۷

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی
سفینه ای است که گردیده است دریایی
مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک
خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی
به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک
ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی
چگونه قطره کشد در کنار دریا را؟
به روزگار تو رحم است بر تماشایی
فلک ز جلوه او چون کتان ز هم می ریخت
اگر نظیر تو می بود مه به زیبایی
ز اشتیاق تو دست ز کار رفته من
فلاخنی است که سنگش بود شکیبایی
به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی
که باده نشائه خون می دهد به تنهایی
زبان خموش پسندیده است در پیری
ز شمع خوش نبود صبح مجلس آرایی
به عیب خویش چو صائب کسی که راه نبرد
گلی نچید ز نور چراغ بینایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی
سفینه ای است که گردیده است دریایی
هوش مصنوعی: زیبایی دلربای تو مانند یک نمایش شگفت‌انگیز است که به کشتی‌ای تبدیل شده که در دل دریا شناور است.
مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک
خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی
هوش مصنوعی: من مانند سایه‌ی درختی هستم که بر زمین می‌افتد و از زیبایی و جذابیتی که دارد، خود خبر ندارد.
به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک
ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی
هوش مصنوعی: با بوی خون می‌توان به عطر مشک پی برد، همان‌گونه که هر فردی که دلبسته توست، تحت تأثیر افکار و تمنای زلف‌های تو قرار می‌گیرد.
چگونه قطره کشد در کنار دریا را؟
به روزگار تو رحم است بر تماشایی
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که یک قطره آب در کنار دریا خود را ببیند و احساس بزرگی کند؟ زمان کنونی به ما رحم دارد و به ما اجازه می‌دهد که زیبایی‌ها را تماشا کنیم.
فلک ز جلوه او چون کتان ز هم می ریخت
اگر نظیر تو می بود مه به زیبایی
هوش مصنوعی: اگر ماهی به زیبایی تو بود، آسمان به خاطر زیبایی‌ات مانند کتان از هم می‌ریخت و دچار تغییر می‌شد.
ز اشتیاق تو دست ز کار رفته من
فلاخنی است که سنگش بود شکیبایی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و اشتیاق تو، من از همه کارهایم دست کشیده‌ام. حالا مثل فلاخنی شده‌ام که سنگش نشان‌دهنده‌ی صبر و شکیبایی‌ام است.
به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی
که باده نشائه خون می دهد به تنهایی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من مایلم که لب از لب تو بر نداشته باشم، تو نمی‌دانی که نوشیدن تنهایی مثل باده‌ای است که اثرش به عمق روح و تن می‌رسد.
زبان خموش پسندیده است در پیری
ز شمع خوش نبود صبح مجلس آرایی
هوش مصنوعی: در پیری بهتر است که انسان سکوت اختیار کند، زیرا مانند شمعی که خاموش می‌شود، دیگر زیبایی و جذابیت جوانی را ندارد و صبح، وقتی که جلسه‌ای شروع می‌شود، دیگر جایی برای زینت و شکوه نیست.
به عیب خویش چو صائب کسی که راه نبرد
گلی نچید ز نور چراغ بینایی
هوش مصنوعی: اگر کسی عیوب خود را نبیند و به اصلاح آنها نپردازد، مانند این است که نتواند از نور بینایی‌اش بهره‌برداری کند و در نتیجه گلی هم نمی‌چید. یعنی، باید با آگاهی از نقاط ضعف خود، برای بهبود آنها تلاش کنیم.