گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۷۸

به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی
چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی
دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت
دل رمیده ما را اگر شکار کنی
کجا به فکر من بی شراب می افتی؟
تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی
به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری
به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی
تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز
چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟
ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد
اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی
چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح
نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی
به فکر دوری بی اختیار اگر باشی
ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی
نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد
مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی
چه حاجت است به جام جهان نما صائب
اگر تو آینه سینه بی غبار کنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی
چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی
هوش مصنوعی: در جایی که زیبایی و جوانی را با نوشیدن شراب به نمایش می‌گذاری، چقدر دردناک است که در دل زندگی سخت و بی‌رحم زخم بگذاری.
دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت
دل رمیده ما را اگر شکار کنی
هوش مصنوعی: دیگر به دنبال شکار غزالان نیستی، چراکه دل شیدای ما را نخواهی توانست به دست آوری اگر هم که شکار کنی.
کجا به فکر من بی شراب می افتی؟
تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی
هوش مصنوعی: چطور ممکن است تو بدون نوشیدن شراب به یاد من بیفتی؟ تو فقط با مکیدن لب‌هایت می‌توانی خماریم را تسکین دهی.
به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری
به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی
هوش مصنوعی: اگر به گلزار لاله‌ها برسی، از سر شلوغی‌های زندگی، خود را در یاد و خاطره شهیدانی که در آنجا به خاک سپرده شده‌اند، حس می‌کنی.
تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز
چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر حیا هرگز شانه زلفت را باز نکنی، چه نیازی به توجه به دل‌های بی‌قرار دیگران داری؟
ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد
اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی
هوش مصنوعی: اگر کمی از زلف خوشبو و مشکی‌ات را کنار بزنی، خون غزالان بر زمین می‌ریزد، مانند عطسه‌ای که به خاطر زیبایی تو به وجود می‌آید.
چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح
نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی
هوش مصنوعی: اگر صبح با آرامش و دقت نفس بکشی و به وضعیت جهان بخندی، چه شادی‌ها و خنده‌هایی را می‌توانی تجربه کنی.
به فکر دوری بی اختیار اگر باشی
ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی
هوش مصنوعی: اگر بی‌اختیار به دوری فکر کنی، خود به خود از هر چیزی که هست جدا می‌شوی.
نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد
مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی
هوش مصنوعی: نفس را بر آتش سوزان بگویید که بال و پرش را نسوزاند و از وضعیت‌های سخت زندگی شکایت نکند.
چه حاجت است به جام جهان نما صائب
اگر تو آینه سینه بی غبار کنی
هوش مصنوعی: نیاز به مشاهده‌ی دنیای بزرگ و بی‌پایان نیست، اگر بتوانی دل و جان خود را از هر گونه کدورتی پاک کنی و به روشنی درونت بنگری.