گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۷۵

مکش چو تنگدلان آه از پریشانی
که دل ز حق شود آگاه از پریشانی
دلِ چو آینه زان رندِ پاکباز طلب
که نیست در جگرش آه از پریشانی
دهد به بادِ فنا آن‌چه جمع آورده است
اگر غنی شود آگاه از پریشانی
کدام درد به این درد می‌رسد که کسی
به دردِ خود نبرد راه از پریشانی؟
نمانده است به دستم ز تار و پود حیات
به غیرِ آهِ سحرگاه از پریشانی
ز خرمنی که به عمرِ دراز کردم جمع
نمانده غیرِ پرِ کاه از پریشانی
کمالِ فقر همین بس که ایمن است فقیر
ز شورچشمیِ بدخواه از پریشانی
همان که راه نموده است توشه خواهد داد
مکن ملاحظه در راه از پریشانی
به سیمِ قلب چو یوسف فروختند مرا
برادران به لبِ چاه از پریشانی
نسیمِ سنبلِ فردوس روح تازه کند
ملول کی شود آگاه از پریشانی؟
اگر چه هست ولی‌نعمتی چو خورشیدش
همان خورد دلِ خود ماه از پریشانی
مساز دامنِ زلفِ دراز خود را جمع
که دستِ من شده کوتاه از پریشانی
نماز و روزه منعّم نمی‌رسد صائب
به آه‌ونالهٔ جانکاه از پریشانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکش چو تنگدلان آه از پریشانی
که دل ز حق شود آگاه از پریشانی
هوش مصنوعی: نگذار که افرادی که دل و دماغ ندارند، از روی نگرانی ناله کنند، زیرا دل انسان زمانی که به حقیقت پی می‌برد، از این اضطراب‌ها آگاه می‌شود.
دلِ چو آینه زان رندِ پاکباز طلب
که نیست در جگرش آه از پریشانی
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که آن رند پاکباز را می‌جوید، زیرا در دل او نشانه‌ای از ناراحتی و بی‌قراری وجود ندارد.
دهد به بادِ فنا آن‌چه جمع آورده است
اگر غنی شود آگاه از پریشانی
هوش مصنوعی: اگر کسی به ثروت و دارایی‌های خود دلبستگی زیادی داشته باشد و نگران از دست دادن آن‌ها باشد، در نهایت تمام آنچه که جمع کرده، به باد می‌رود. اما اگر فردی به واقعیات دنیا و ناپایداری آن دقت کند، غنی می‌شود و از پریشانی‌های خود آگاه می‌شود.
کدام درد به این درد می‌رسد که کسی
به دردِ خود نبرد راه از پریشانی؟
هوش مصنوعی: کدام درد را می‌توان پیدا کرد که به این درد برسد، زمانی که کسی در خوشحالی خود، توان مقابله با پریشانی را ندارد؟
نمانده است به دستم ز تار و پود حیات
به غیرِ آهِ سحرگاه از پریشانی
هوش مصنوعی: در زندگی، چیزی جز ناامیدی و حسرت نتوانسته‌ام پیدا کنم و تنها چیزی که باقی مانده، آه و ناله‌ای در سحرگاه است که از دلم در می‌آید.
ز خرمنی که به عمرِ دراز کردم جمع
نمانده غیرِ پرِ کاه از پریشانی
هوش مصنوعی: از تمام تلاش‌ها و زحماتی که در طول عمرم کشیدم، چیزی جز چند پر کاه باقی نمانده است و این نشان از بی‌نظمی و پریشانی است.
کمالِ فقر همین بس که ایمن است فقیر
ز شورچشمیِ بدخواه از پریشانی
هوش مصنوعی: فقر به گونه‌ای است که فقیر از گزند نظرات و حسادت‌های بدخواهان در امان است و این خود نشانه‌ای از کمال فقر به شمار می‌رود.
همان که راه نموده است توشه خواهد داد
مکن ملاحظه در راه از پریشانی
هوش مصنوعی: کسی که تو را به راه رهنمون کرده است، در ادامه مسیر نیز به تو کمک خواهد کرد. بنابراین، نگران نباش و از سختی‌ها و آشفتگی‌های راه نترس.
به سیمِ قلب چو یوسف فروختند مرا
برادران به لبِ چاه از پریشانی
هوش مصنوعی: مرا مانند یوسف به قیمت ناچیز در دلِ دلتنگی و درد به برادرانم فروخته‌اند و این احساس در من مانند آبی است که در چاه می‌افتد.
نسیمِ سنبلِ فردوس روح تازه کند
ملول کی شود آگاه از پریشانی؟
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو و لطیف از گل‌های بهشتی، جان را شاداب می‌کند. آیا کسی که غمگین و پریشان است، از این شادی و تازگی آگاه می‌شود؟
اگر چه هست ولی‌نعمتی چو خورشیدش
همان خورد دلِ خود ماه از پریشانی
هوش مصنوعی: اگرچه این نعمت مثل خورشید وجود دارد، اما دل ماه نیز از پریشانی رنج می‌برد.
مساز دامنِ زلفِ دراز خود را جمع
که دستِ من شده کوتاه از پریشانی
هوش مصنوعی: موهای بلندت را جمع کن که دستم از دلواپسی و آشفتگی کوتاه شده است.
نماز و روزه منعّم نمی‌رسد صائب
به آه‌ونالهٔ جانکاه از پریشانی
هوش مصنوعی: عبادت‌هایی مانند نماز و روزه به تنهایی نمی‌توانند مشکلات و ناراحتی‌های عمیق روحی را حل کنند. فقط گفتن درد و غصه و ناله کردن از پریشانی زندگی کافی نیست و نیاز به تغییرات اساسی‌تر داریم.