گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۷۴

تو قدر درد و غم جاودان چه می دانی؟
حضور عافیت رایگان چه می دانی؟
نکرده ای سفری در رکاب بیهوشی
گذشتن از سر کون و مکان چه می دانی؟
ز برگ و بار تعلق نگشته ای دلسرد
تو قدر سیلی باد خزان چه می دانی؟
نیافتی نظر از شبنم سبک پرواز
نشست و خاست درین بوستان چه می دانی؟
دلت خوش است که داری ثمر درین بستان
فراغبالی سرو روان چه می دانی؟
فریب خورده نیرنگ نوبهارانی
عیار چهره زرد خزان چه می دانی؟
تمام عمر به تن پروری برآمده ای
غمی به غیر غم آب و نان چه می دانی؟
در آفتاب قیامت نسوخته است دلت
قماش داغ دل خونچکان چه می دانی؟
تو کز حصار تن خود نرفته ای بیرون
ره برون شدن از آسمان چه می دانی؟
ترا که کار نیفتاده با جهان صائب
سبک رکابی عهد جهان چه می دانی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو قدر درد و غم جاودان چه می دانی؟
حضور عافیت رایگان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی درد و رنجی که همیشه وجود دارد چه قدر ارزشمند است. همچنین نمی‌دانی که داشتن آرامش و راحتی بدون زحمت چه معنایی دارد.
نکرده ای سفری در رکاب بیهوشی
گذشتن از سر کون و مکان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: آیا تاکنون تجربه‌ای از سفر در حالتی از بی‌خبری و ناآگاهی داشتی؟ نمی‌دانی که این حالت چگونه است و چه احساسی دارد؟
ز برگ و بار تعلق نگشته ای دلسرد
تو قدر سیلی باد خزان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: تو هنوز درگیر وابستگی‌ها و مسائل دنیوی نشده‌ای، پس نمی‌دانی که طوفان و مشکلات زندگی چقدر می‌توانند تأثیرگذار باشند.
نیافتی نظر از شبنم سبک پرواز
نشست و خاست درین بوستان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: شما توجهی به زیبایی و نرمی شبنم نداری. حالا که در این باغ در حال پرواز و جا به جایی هستی، چه می‌دانی از این زیبایی‌ها؟
دلت خوش است که داری ثمر درین بستان
فراغبالی سرو روان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: دل تو خوش است که در این بستان خوشحالی، میوه‌ای داری، اما تو نمی‌دانی که سرو روان چه حالتی دارد.
فریب خورده نیرنگ نوبهارانی
عیار چهره زرد خزان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: کسی که در نیرنگ و فریب بهار بی‌خبر است، چه می‌داند از چهره زرد و رنگ و روی پاییز؟
تمام عمر به تن پروری برآمده ای
غمی به غیر غم آب و نان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: تمام عمر را در آسایش و راحتی سپری کرده‌ای، و هیچ غمی جز غم نان و آب نمی‌شناسی.
در آفتاب قیامت نسوخته است دلت
قماش داغ دل خونچکان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: در روز برزخ، دل تو مانند پارچه‌ای که در آفتاب نپوسیده، سالم مانده است. تو چه می‌دانی که درد و رنجی که کسانی دارند، چگونه است؟
تو کز حصار تن خود نرفته ای بیرون
ره برون شدن از آسمان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: تو که هنوز از قید و بند جسم خود خلاص نشده‌ای، چگونه می‌توانی از عبور به عالم بالاتر و آسمان مطلع باشی؟
ترا که کار نیفتاده با جهان صائب
سبک رکابی عهد جهان چه می دانی؟
هوش مصنوعی: تو که هنوز به کارهایت نرسیده‌ای، چه اطلاعی از وعده‌های دنیای باطل داری؟