غزل شمارهٔ ۶۸۷۲
نیی که جیب و کنار از شکر کند خالی
به ناله صد دل خونین جگر کند خالی
فغان که نیست درین بحر آنقدر وسعت
که چون صدف دل خود را گهر کند خالی
به روز معرکه از تیغ رو نگرداند
کسی که قالب خود چون سپر کند خالی
نه در محبت دنیاست چشم من گریان
که جای گوهر عبرت نظر کند خالی
دهد ز سیل فنا پشت خویش بر دیوار
کسی که خانه ز خود پیشتر کند خالی
ملول نیست دل عارف از گذشتن عمر
که دل ز ناله جرس در سفر کند خالی
زبان سبک نکند دل ز شکوه عاشق را
چو شمع دل به گرستن مگر کند خالی
کشد چگونه به سر شیشه را تنک ظرفی
که یک پیاله به خون جگر کند خالی
ز وصل بحر گرانمایه پر گهر گردد
ز فکر پوچ حبابی که سر کند خالی
فغان که نیست درین باغ نغمه پردازی
که غنچه کیسه خود را ز زر کند خالی
مرو ز حلقه ذکر خدا برون زنهار
که دل چو سبحه ز صد رهگذر کند خالی
به غیر آه مرا نیست همدمی صائب
که غنچه دل به نسیم سحر کند خالی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیی که جیب و کنار از شکر کند خالی
به ناله صد دل خونین جگر کند خالی
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات از شکر و شیرینی خالی باشی، به یقین با دل پر درد و نالههای بیپایان، احساس تنهایی و فقدان عمیق را تجربه خواهی کرد.
فغان که نیست درین بحر آنقدر وسعت
که چون صدف دل خود را گهر کند خالی
هوش مصنوعی: آهای من! دریغ که در این دریا آنقدر گنجایش نیست که دل مثل صدف، بتواند مروارید خود را خالی کند و بگذارد.
به روز معرکه از تیغ رو نگرداند
کسی که قالب خود چون سپر کند خالی
هوش مصنوعی: در روز نبرد، کسی که خود را به عنوان سپر قرار دهد و از تیغ نترسد، اجازه نمیدهد که به او آسیب برسد.
نه در محبت دنیاست چشم من گریان
که جای گوهر عبرت نظر کند خالی
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر عشق در دنیا گریان نیست، بلکه به این دلیل است که جای جواهر عبرتها خالی است و نمیتواند چیزی جز این را ببیند.
دهد ز سیل فنا پشت خویش بر دیوار
کسی که خانه ز خود پیشتر کند خالی
هوش مصنوعی: زندگی مانند سیلی است که میتواند همه چیز را ویران کند. اما کسی که قبل از دیگران خانهاش را خالی کند، میتواند از این ویرانی در امان بماند.
ملول نیست دل عارف از گذشتن عمر
که دل ز ناله جرس در سفر کند خالی
هوش مصنوعی: دل عارف از گذر زمان ناراحت نیست، چون دل او از صدای زنگ جرس در مسیر سفر پر است.
زبان سبک نکند دل ز شکوه عاشق را
چو شمع دل به گرستن مگر کند خالی
هوش مصنوعی: دل عاشق از شکایت چیزی نمیگوید، مثل شمع که در برابر آتش نمیتواند بینوا باشد و تنها میتواند با گدازش، خالی شدنش را نشان دهد.
کشد چگونه به سر شیشه را تنک ظرفی
که یک پیاله به خون جگر کند خالی
هوش مصنوعی: چگونه میتوان شیشهای را که تنها یک پیاله از خون دل در آن است، خالی کرد؟
ز وصل بحر گرانمایه پر گهر گردد
ز فکر پوچ حبابی که سر کند خالی
هوش مصنوعی: از پیوند با دریای باارزش، گوهرها به دست میآید، در حالی که اندیشههای بیمحتوا مثل حبابی هستند که به زودی خالی میشوند.
فغان که نیست درین باغ نغمه پردازی
که غنچه کیسه خود را ز زر کند خالی
هوش مصنوعی: آه که در این باغ، هیچ خوانندهای نیست تا غنچه را از کیسه خود پر از طلا کند و به طراوت بیاورد.
مرو ز حلقه ذکر خدا برون زنهار
که دل چو سبحه ز صد رهگذر کند خالی
هوش مصنوعی: از یاد خدا دور نشو، زیرا دل مثل تسبیح است که اگر از وادی یاد او خارج شود، به راحتی از راههای مختلف تهی و خالی میشود.
به غیر آه مرا نیست همدمی صائب
که غنچه دل به نسیم سحر کند خالی
هوش مصنوعی: من تنها همدمم آه و نالهی خودم است، زیرا دل سرشار از احساساتم در نسیم صبحگاهی به سوی آزادی پر میکشد.