غزل شمارهٔ ۶۸۶۹
ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی
ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر
نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی
دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز
اگر چه هست درین بوستان بهار یکی
شرار در جگر سنگ چشم بینا یافت
نشد گشاده شود چشم اعتبار یکی
به هر دلی نکند درد و داغ عشق اقبال
به داغ شه نرسد از دو صد شکار یکی
ز رهروان که درین ره غبار گردیدند
نخاست همچو من از خاک انتظار یکی
ز اختیار، فضولی است گفتگو کردن
به عالمی که بود صاحب اختیار یکی
به هر چه چشم گشایی چو آب درگذرست
درین ریاض بود سرو پایدار یکی
به روزگار جوانی شکسته دل بودم
خزان گلشن من بود با بهار یکی
ز نامه ها که نوشتم به خون دل صائب
مرا بس است اگر می رسد به یار یکی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی
هوش مصنوعی: با عشق، تمام غمهای بیپایان به طور تدریجی به یکی تبدیل میشوند. پس چگونه ممکن است این هزار درد به یک درد واحد تبدیل شود؟
ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر
نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که آنچه به چشم دیده میشود و آنچه پنهان است در حقیقت یکسان هستند. در این مهمانی، تفاوتی بین چیزی که آشکار است و چیزی که نهان است وجود ندارد.
دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز
اگر چه هست درین بوستان بهار یکی
هوش مصنوعی: دو برگ درخت نیستند که با هم مشابه باشند، اما در این بوستان بهاری، هرچند متفاوتند، همه زیبایی خاص خود را دارند.
شرار در جگر سنگ چشم بینا یافت
نشد گشاده شود چشم اعتبار یکی
هوش مصنوعی: شعلهای در دل سنگ پیدا نشد که با چشم بینا دیده شود، اما چشمی که بتواند اعتبار و حقیقت را ببیند، گشوده خواهد شد.
به هر دلی نکند درد و داغ عشق اقبال
به داغ شه نرسد از دو صد شکار یکی
هوش مصنوعی: هر قلبی نمیتواند درد و رنج عشق را تحمل کند، و عشق واقعی به کسی میرسد که به ندرت پیدا میشود.
ز رهروان که درین ره غبار گردیدند
نخاست همچو من از خاک انتظار یکی
هوش مصنوعی: از مسافرانی که در این راه و در این مسیر در گرد و غبار ماندند، هیچکس مانند من از خاک انتظار برنخاست.
ز اختیار، فضولی است گفتگو کردن
به عالمی که بود صاحب اختیار یکی
هوش مصنوعی: گفتگو کردن با کسی که در موضوعی آگاهی کامل ندارد، نوعی دخالت و فضولی است. بهتر است با افراد با دانش و تجربه در آن حوزه صحبت کنیم تا نتیجه بهتری حاصل شود.
به هر چه چشم گشایی چو آب درگذرست
درین ریاض بود سرو پایدار یکی
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنی، مانند آبی است که به سرعت عبور میکند. در این دنیا، تنها درخت سرو است که پایدار و ثابت میماند.
به روزگار جوانی شکسته دل بودم
خزان گلشن من بود با بهار یکی
هوش مصنوعی: در دوران جوانیم دلشکسته و غمگین بودم، مانند اینکه پاییز بر گلزار من حاکم بود و بهار نیز به حالتی مشابه با آن بود.
ز نامه ها که نوشتم به خون دل صائب
مرا بس است اگر می رسد به یار یکی
هوش مصنوعی: از نامههایی که به سختی و با درد نوشتم، برای من کافی است اگر یکی از آنها به محبوب برسد.
حاشیه ها
1393/12/08 18:03
شاهین
فکر می کنم مصرع دوم بیت اول اینگونه باشد:
یکی هزار شود چون شود هزار یکی