گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۶۷

قدم برون مگذار از سرای درویشی
که مار گنج بود بوریای درویشی
اگر ز سیل حوادث جهان شود ویران
خلل پذیر نگردد بنای درویشی
ز خود چو مردم بیگانه راست می گذرم
ازان زمان که شدم آشنای درویشی
زبان درازی تیغ و سنان بود چندان
که از نیام برآید عصای درویشی
کف سوئال نمودار نعل وارون است
وگرنه بر سر گنج است پای درویشی
چه دل، که غنچه پیکان شکفته می گردد
ز گرمی دم مشکل گشای درویشی
به آب دیده خود آفتاب درماند
اگر ز پرده برآید صفای درویشی
به کار هر که فتد عقده ای درین عالم
شود گشاده ز دست دعای درویشی
بهشت اگر چه مقامات دلنشین دارد
نمی رسد به مقام رضای درویشی
همای فقر به هر کس نمی کند اقبال
وگرنه نیست سری بی هوای درویشی
به قدر مهر بود اعتبار محضر را
ز پینه عار ندارد قبای درویشی
دل شکسته به درمان نمی شود پیدا
اگر ز گرد فتد آسیای درویشی
دو عالم از نظرش چون دو قطره اشک افتد
به دیده هر که کشد توتیای درویشی
به عاشقان چو رسی ترک بوالفضولی کن
که آستانه عشق است جای درویشی
چه حاجت است مکان جان لامکانی را؟
برون ز هر دو جهان است جای درویشی
به ناز بالش پر سر فرو نمی آرد
برون ز هر دو جهان است جای درویشی
به نازبالش پر سر فرو نمی آرد
ز دست خویش (بود) متکای درویشی
کند ز دولت باقی به شهریاران ناز
به هر که سایه فکن شد همای درویشی
ز ملک بلخ برآورد پور ادهم را
کمند جاذبه کهربای درویشی
ز تخت و تاج و نگین بی نیاز می گردد
رسید هر که به دولتسرای درویشی
مکن به سبزه خوابیده سرو را نسبت
که برترست ز گردون لوای درویشی
ازان چو لاله درین باغ سرخ روست، که هست
ز پاره جگر خود غذای درویشی
به هوش باش که دریاکشان نمی گردند
حریف باده مردآزمای درویشی
به فقر از دو جهان می توان غنی گردید
خوشا سری که شود خاک پای درویشی
همیشه سبز درین بوستان بود چون خضر
رسید هر که به آب بقای درویشی
منه چو مرکز ازین حلقه پا برون صائب
که دل به وجد درآرد نوای درویشی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قدم برون مگذار از سرای درویشی
که مار گنج بود بوریای درویشی
هوش مصنوعی: از محلی که در آنجا فقیران زندگی می‌کنند خارج نشو، زیرا در دل این زندگی ساده می‌توان گنجینه‌ای پنهان یافت.
اگر ز سیل حوادث جهان شود ویران
خلل پذیر نگردد بنای درویشی
هوش مصنوعی: اگر جهان به واسطه حوادث و مشکلات فراوان خراب و ویران شود، اما روح واقعی درویشی و اصول معنوی او تحت تاثیر قرار نخواهد گرفت.
ز خود چو مردم بیگانه راست می گذرم
ازان زمان که شدم آشنای درویشی
هوش مصنوعی: وقتی که با جهان درونی خود آشنا شدم و نگاهی عمیق‌تر به زندگی و جهان کردم، احساس می‌کنم که از دیگران و زندگی مادی بیگانه شده‌ام و به آرامش و سکونی دست یافته‌ام.
زبان درازی تیغ و سنان بود چندان
که از نیام برآید عصای درویشی
هوش مصنوعی: زبان که نه، بلکه تیز و بلند است، مانند شمشیر و نیزه، به اندازه‌ای که وقتی از غلافش بیرون می‌آید، به مانند عصای یک درویش می‌شود.
کف سوئال نمودار نعل وارون است
وگرنه بر سر گنج است پای درویشی
هوش مصنوعی: سوال و پرسش در حقیقت نشانه‌ای از جوهره مغشوش و ناپایدار است. در واقع، اگر درویشی بر گنج و ثروتی واقعی قدم بگذارد، بی‌شک او باید از پرسش و تردید در ذهنش فاصله بگیرد.
چه دل، که غنچه پیکان شکفته می گردد
ز گرمی دم مشکل گشای درویشی
هوش مصنوعی: دل مثل غنچه‌ای است که با وزش هوای گرم شکوفا می‌شود و این شکوفایی، نشانه‌ای از موفقیت در حل مشکلات یک درویش است.
به آب دیده خود آفتاب درماند
اگر ز پرده برآید صفای درویشی
هوش مصنوعی: اگر دل فردی با احساسات و اشک خود روشن شود، حتی خورشید هم در برابر نور آن درمانده خواهد شد و زیبایی و صفای زندگی درویش‌وار را نمی‌تواند پنهان کند.
به کار هر که فتد عقده ای درین عالم
شود گشاده ز دست دعای درویشی
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به مشکلی دچار شود، با دعای یک درویش، آن مشکل حل و گشوده می‌شود.
بهشت اگر چه مقامات دلنشین دارد
نمی رسد به مقام رضای درویشی
هوش مصنوعی: بهشت با همهٔ زیبایی‌ها و مقام‌های دل‌نشینش، نمی‌تواند به خوشنودی و رضایت یک درویش برسد.
همای فقر به هر کس نمی کند اقبال
وگرنه نیست سری بی هوای درویشی
هوش مصنوعی: پرنده فقر به هر کسی رو نمی‌آورد و اگر این‌طور نبود، هیچ سِری نبود که آرزوی درویشی نداشته باشد.
به قدر مهر بود اعتبار محضر را
ز پینه عار ندارد قبای درویشی
هوش مصنوعی: اعتبار و ارزش یک شخص به میزان محبت و آشتی او بستگی دارد و درویش بودن و ساده‌زیستی هیچ عیبی ندارد؛ زیرا تقوا و روحیه او ارزشمندتر از ظاهر است.
دل شکسته به درمان نمی شود پیدا
اگر ز گرد فتد آسیای درویشی
هوش مصنوعی: دل شکسته هرگز با درمانی پیدا نخواهد شد، اگر خشت‌های آسیا در دستان یک درویش به گرد و غبار بیفتند.
دو عالم از نظرش چون دو قطره اشک افتد
به دیده هر که کشد توتیای درویشی
هوش مصنوعی: هر کس که حقیقت و تواضع درویشی را درک کند، دو جهان برای او هیچ اهمیتی نخواهد داشت و مانند دو قطره اشک در چشمش می‌افتد.
به عاشقان چو رسی ترک بوالفضولی کن
که آستانه عشق است جای درویشی
هوش مصنوعی: وقتی به عاشقان می‌رسی، از فضولی و کنجکاوی خودداری کن، زیرا در عشق فقط باید در دل و حال عاشقان حضور داشت و اینجا مکان خاصی است برای درویشان و دل‌باختگان.
چه حاجت است مکان جان لامکانی را؟
برون ز هر دو جهان است جای درویشی
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که نیاز نیست خیالی درباره محل زندگی روحی که فاقد مکان است، داشته باشیم. جایگاه یک درویش از هر دو دنیا فراتر است و به چیزی عمیق‌تر و والاتر از ماده و مکان تعلق دارد.
به ناز بالش پر سر فرو نمی آرد
برون ز هر دو جهان است جای درویشی
هوش مصنوعی: به آرامی بر روی بالش نرم نمی‌تواند سرش را بگذارد، زیرا درویشی در این جهان و آن جهان جایی دیگر دارد.
به نازبالش پر سر فرو نمی آرد
ز دست خویش (بود) متکای درویشی
هوش مصنوعی: به خاطر آرامش و راحتی خود، سر را بر روی بالش نرم قرار نمی‌دهد و در عوض، از متکای ساده یک درویش استفاده می‌کند.
کند ز دولت باقی به شهریاران ناز
به هر که سایه فکن شد همای درویشی
هوش مصنوعی: دولت پایدار و ثروت به شهریاران (سلطانان) ناز و فخر نمی‌کنند، بلکه هر کس که به دیگران محبت و لطف کند، مانند پرنده‌ای است که سایه‌اش بر سر درویشان می‌افتد.
ز ملک بلخ برآورد پور ادهم را
کمند جاذبه کهربای درویشی
هوش مصنوعی: پسر ادهم از سرزمین بلخ با جذب کردن خاصیتی مانند کهربا، توجه درویشان را جلب کرد.
ز تخت و تاج و نگین بی نیاز می گردد
رسید هر که به دولتسرای درویشی
هوش مصنوعی: هر کس که به مقام و جایگاه درویشی دست یابد، از هنرها و لذت‌های دنیوی مانند تخت و تاج و جواهرات بی‌نیاز می‌شود.
مکن به سبزه خوابیده سرو را نسبت
که برترست ز گردون لوای درویشی
هوش مصنوعی: به هیچ وجه سرو خوش‌قد و قامت را به سبزه‌ای که روی زمین خوابیده، مقایسه نکن، زیرا موقعیت و منزلت او از گردون (آسمان) هم بالاتر است و نشان درویشی را با شکوه‌تر از همه می‌داند.
ازان چو لاله درین باغ سرخ روست، که هست
ز پاره جگر خود غذای درویشی
هوش مصنوعی: چون لاله‌ای که در این باغ سرخ می‌روید، درویش نیز از تکه‌ای از دل خود غذای خود را تهیه می‌کند.
به هوش باش که دریاکشان نمی گردند
حریف باده مردآزمای درویشی
هوش مصنوعی: مواظب باش که کسانی که در دریاها شنا می‌کنند، نمی‌توانند با افراد شجاع و آزموده در مجالست با شراب، رقابت کنند.
به فقر از دو جهان می توان غنی گردید
خوشا سری که شود خاک پای درویشی
هوش مصنوعی: فقر می‌تواند موجب غنای روحی و معنوی شود، و چه خوب است که فردی تواضع و humility را بپذیرد و در خدمت دیگران باشد، حتی اگر در شرایط سختی به سر ببرد.
همیشه سبز درین بوستان بود چون خضر
رسید هر که به آب بقای درویشی
هوش مصنوعی: در این باغ همیشه سبز، زندگی و طراوت در انتظار است، زیرا هر کس که به آب زندگی و ماندگاری درویشی دست یابد، به این سبزی و بقا نائل می‌شود.
منه چو مرکز ازین حلقه پا برون صائب
که دل به وجد درآرد نوای درویشی
هوش مصنوعی: پا را از این دایره بیرون نگذار صائب، زیرا دل می‌تواند با صدای روحبخش درویش به وجد آید و شاد شود.