گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۶۰

مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی
به زیر تیغ کنی چند گردن افرازی؟
ز اهل درد مرا رنگ من خجل دارد
که می کند به زبان شکسته غمازی
شدم به چشم خود امیدوار تا شبنم
گرفت دامن خورشید از نظربازی
فتاده کار به سنگین دلی مرا که کند
به آه سوختگان همچو زلف خود بازی
به می ز طینت زاهد نرفت خشکی زهد
نبرد قرب گل از طبع خار ناسازی
شد از لباس خشن بیشتر رعونت نفس
ز خار و خس کند آتش فزون سرافرازی
ترحم است بر آن عندلیب کوته بین
که کرد موسم گل صرف آشیان سازی
ز خاکبازی طفلانه عمارت کرد
مرا خلاص درین روزگار، خودسازی
فغان که عمر گرامی مرا ز طول امل
چو عنکبوت سرآمد به ریسمان بازی
مده به محفل خود ره سیه زبانان را
که خامه را ید طولاست در سخنسازی
چو داغ لاله مرا در جگر گره شده است
هزار ناله خونین ز بی هم آوازی
مرا به آینه چون طوطی احتیاجی نیست
که روشن است سوادم ز سینه پردازی
هوای وصل هدف هست اگر ترا صائب
مکن چو تیر هوایی بلندپروازی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی
به زیر تیغ کنی چند گردن افرازی؟
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که عواقب سخن‌وری و استفاده از زبان تند و تیز، چیزی جز نابودی و سرنگونی دیگران نیست. به نوعی، وقتی کسی با زبانش دیگران را زیر فشار می‌گذارد، فقط به خودش لطمه می‌زند و در واقع به جز تسلط‌جویی و برتری‌جویی، نتیجه‌ای نمی‌گیرد.
ز اهل درد مرا رنگ من خجل دارد
که می کند به زبان شکسته غمازی
هوش مصنوعی: از درد و رنج دیگران، من شرمسارم زیرا که آن‌ها با کلمات ناقص و ناتمام، احساسات عمیق خود را بیان می‌کنند.
شدم به چشم خود امیدوار تا شبنم
گرفت دامن خورشید از نظربازی
هوش مصنوعی: به چشمان خود امید داشتم تا وقتی که شبنم، دامن خورشید را از تماشای زیبایی‌اش گرفت.
فتاده کار به سنگین دلی مرا که کند
به آه سوختگان همچو زلف خود بازی
هوش مصنوعی: دل سنگین من به حال سوختگان می‌سوزد و به من چه ارتباطی دارد که آیا کسی با زلف خود بازی می‌کند یا نه.
به می ز طینت زاهد نرفت خشکی زهد
نبرد قرب گل از طبع خار ناسازی
هوش مصنوعی: زاهد به دلیل خشکی و سخت‌گیری‌اش نمی‌تواند به معنای واقعی نزدیک به خدا شود و به همین خاطر نمی‌تواند از محبت و زیبایی‌های الهی بهره‌مند گردد. در واقع، زهد خشک و بی‌روح او مانع از قرب او به زیبایی‌ها و حقیقت می‌شود.
شد از لباس خشن بیشتر رعونت نفس
ز خار و خس کند آتش فزون سرافرازی
هوش مصنوعی: به خاطر پوشیدن لباس زبر و خشن، خودخواهی و غرور نفس بیشتر می‌شود؛ مانند خار و علف که آتش را بیشتر شعله‌ور می‌کند و باعث سرافرازی می‌شود.
ترحم است بر آن عندلیب کوته بین
که کرد موسم گل صرف آشیان سازی
هوش مصنوعی: نکوهش بر آن پرنده احساساتی است که در فصل گل، تنها به فکر ساختن آشیانه‌اش است و از زیبایی‌های surrounding خود غافل مانده.
ز خاکبازی طفلانه عمارت کرد
مرا خلاص درین روزگار، خودسازی
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از مشکلات است، من مانند کودکی که با خاک بازی می‌کند، انسانی را خلق کرده‌ام که می‌تواند مرا از این وضعیت نجات دهد. به نوعی، تلاش کرده‌ام تا خود را بسازم و بهبود بخشم.
فغان که عمر گرامی مرا ز طول امل
چو عنکبوت سرآمد به ریسمان بازی
هوش مصنوعی: آه که عمر با ارزش من به خاطر آرزوهای طولانی مانند تار عنکبوت به پایان رسید و در این بازی به دام افتادم.
مده به محفل خود ره سیه زبانان را
که خامه را ید طولاست در سخنسازی
هوش مصنوعی: به محفل خود اجازه نده که افرادی با زبان تند و گزنده وارد شوند؛ زیرا قلم یک قدرت و توانایی ویژه‌ای در ایجاد سخن دارد.
چو داغ لاله مرا در جگر گره شده است
هزار ناله خونین ز بی هم آوازی
هوش مصنوعی: من از درد عمیقی در دل خود رنج می‌برم که شبیه به داغ یک لاله است. این درد باعث شده که فریادهای خونینی از من بیرون بیاید، در حالی که هیچ هم‌نوا و همدمی ندارم.
مرا به آینه چون طوطی احتیاجی نیست
که روشن است سوادم ز سینه پردازی
هوش مصنوعی: من به آینه و تصویر نیازی ندارم، زیرا کلمات و احساساتم به وضوح از قلبم جاری می‌شود.
هوای وصل هدف هست اگر ترا صائب
مکن چو تیر هوایی بلندپروازی
هوش مصنوعی: در صورتی که به دنبال رسیدن به وصال و نزدیک شدن به محبوب هستی، مانند تیرهایی باش که به سمت آسمان پرتاب می‌شوند و در پی آرزوهای بزرگ و بلندپروازانه حرکت کن.