گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۵۷

هزار حیف که از رهگذار بی بصری
نیافتم خبری از جهان بی خبری
درین بهار که فصل چراندن نظرست
در آشیانه به سر بردم از شکسته پری
فغان که خرج زمین شد تمام در خامی
ز سنگ حادثه، بارم چو نخل رهگذری
همان ز بیم شکستن به خویش می لرزد
اگر چه شیشه بود در دکان شیشه گری
رسید بید به وصل نبات آخر کار
به شکوه تلخ مکن کام خود ز بی ثمری
به نور عاریه فربه مشو که عمر هلال
به یک دو هفته ز ایام می شود سپری
مخور ز دل سیهی بر دل سحرخیزان
که هست تیغ دودم آه و ناله سحری
ز من توقع پیغام و نامه بی خبری است
که عقل و هوش من از رفتن تو شد سفری
به آفتاب رسانید خویش را شبنم
به نیم چشم زدن از طریق دیده وری
مسنج ساده رخان را به نوخطان، که بود
صفای چهره بدیهی و حسن خط نظری
عیار حسن گلوسوز را چه می دانند؟
ندیده اند گروهی که چهره شکری
خبر چگونه توانم گرفت از دگران؟
که من ز خویش ندارم خبر ز بی خبری
دراز کن به اثر عمر خویش را صائب
که هست مرگ دگر در زمانه بی اثری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار حیف که از رهگذار بی بصری
نیافتم خبری از جهان بی خبری
هوش مصنوعی: هزاران افسوس که در مسیر زندگی، به خاطر بی‌خبری‌ام نتوانستم از دنیای نا آگاهی چیزی بفهمم یا خبری به دست آورم.
درین بهار که فصل چراندن نظرست
در آشیانه به سر بردم از شکسته پری
هوش مصنوعی: در این بهار که زمان تماشای زیبایی‌هاست، من در آشیانه‌ای نشسته‌ام و از خاطر پرنده‌ای شکست‌خورده می‌اندیشم.
فغان که خرج زمین شد تمام در خامی
ز سنگ حادثه، بارم چو نخل رهگذری
هوش مصنوعی: آه، که همه چیز در زمین به خاطر نادانی هدر رفت؛ من هم مانند نخل در کنار راه، تنها بار سنگینی از بلایای زندگی را بر دوش دارم.
همان ز بیم شکستن به خویش می لرزد
اگر چه شیشه بود در دکان شیشه گری
هوش مصنوعی: شیشه‌‌ای که در دکان شیشه‌گری قرار دارد، از ترس شکست به خود می‌لرزد، هرچند که او یک شیشه است.
رسید بید به وصل نبات آخر کار
به شکوه تلخ مکن کام خود ز بی ثمری
هوش مصنوعی: بید به نقطه‌ای رسید که دیگر نمی‌تواند از گیاه جدیدی متصل شود. پس از تلاش بسیار، بهتر است از تلخی و ناامیدی شکایت نکنی و رضایت خاطر خود را از بی‌ثمر بودن این تلاش‌ها برهم نزنید.
به نور عاریه فربه مشو که عمر هلال
به یک دو هفته ز ایام می شود سپری
هوش مصنوعی: به دلخوشی‌های ناپایدار و زودگذر وابسته نشو، چرا که عمر چیزهای زیبا و کوتاه‌مدت مانند هلال ماه، تنها چند هفته بیشتر نیست و به سرعت سپری می‌شود.
مخور ز دل سیهی بر دل سحرخیزان
که هست تیغ دودم آه و ناله سحری
هوش مصنوعی: بر دل کسانی که بیدارند و در جست‌وجوی روشنی و زیبایی هستند، غم را نخور و نگذار که بر آن‌ها اثر بگذارد، چرا که درد و رنج همانند تیغی است که به سوزش و ناله می‌انجامد.
ز من توقع پیغام و نامه بی خبری است
که عقل و هوش من از رفتن تو شد سفری
هوش مصنوعی: انتظار داشتن از من که پیامی یا نامه‌ای بفرستم، بیهوده است؛ چون با رفتنت، عقل و فکر من هم در سفر و دوری رفته‌اند و دیگر نمی‌توانند به خودشان بیایند.
به آفتاب رسانید خویش را شبنم
به نیم چشم زدن از طریق دیده وری
هوش مصنوعی: شکوفه صبحگاهی با یک حرکت سریع خود را به آفتاب رساند و در این حرکت، به زیبایی و روشنی نگاه کرد.
مسنج ساده رخان را به نوخطان، که بود
صفای چهره بدیهی و حسن خط نظری
هوش مصنوعی: به زیبایی چهره و خط خوش دختران جوان نمی‌توان به سادگی قضاوت کرد، زیرا که این زیبایی و دلنشینی در وجودشان به وضوح وجود دارد و نیازی به توصیف ندارد.
عیار حسن گلوسوز را چه می دانند؟
ندیده اند گروهی که چهره شکری
هوش مصنوعی: چه کسی می‌داند ارزش زیبایی و لطافت چهره دل‌فریب را؟ گروهی از مردم که هرگز چهره شیرین و دلنشین را ندیده‌اند.
خبر چگونه توانم گرفت از دگران؟
که من ز خویش ندارم خبر ز بی خبری
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از دیگران اطلاعاتی به دست آورم، در حالی که خودم از وضعیت خودم هم بی‌خبرم؟
دراز کن به اثر عمر خویش را صائب
که هست مرگ دگر در زمانه بی اثری
هوش مصنوعی: طولانی کن تأثیر زندگی‌ات را، زیرا در این دنیا مرگ بدون اثر بوده و نمی‌ماند.