گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۵۱

هزار عقد محبت به این و آن بندی
همین به کشتن من تیغ بر میان بندی
ترا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود
چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسه ای چه شود گر مرا دهان بندی؟
درین دو هفته که گل می توان ز روی تو چید
در وصال چه بر روی دوستان بندی؟
به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟
چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب
درین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار عقد محبت به این و آن بندی
همین به کشتن من تیغ بر میان بندی
هوش مصنوعی: هزاران پیوند دوست‌ داشتن با دیگران دارم، اما همین که تو با تیغ محبت بر جانم زخم می‌زنی، همه‌ آن‌ها بی‌معنا می‌شود.
ترا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود
چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟
هوش مصنوعی: تو که هر مژه‌ات مانند تیغی منحرف و زهرآلود است، دیگر چه نیازی به این است که شمشیر را به میان بیاوری؟
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسه ای چه شود گر مرا دهان بندی؟
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر صحبت‌های تلخ و ناگوارم، دنیای دیگران را تلخ کرده‌ام، آیا با یک بوسه و نوازش، می‌توان این تلخی را از بین برد؟
درین دو هفته که گل می توان ز روی تو چید
در وصال چه بر روی دوستان بندی؟
هوش مصنوعی: در این دو هفته که می‌توان از روی تو گل چید، در هنگام قرار ملاقات با دوستان، چه چیزی بر روی آنها گذاشته‌ای؟
به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاق بی‌حد و حصرم، مرا مجازات نکن. چرا باید خطای گرگ را به پای سگی که شب را پاسداری می‌کند بنویسی؟
چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب
درین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟
هوش مصنوعی: وقتی که گل نمی‌تواند رنگ وفا را بر چهره‌اش نشان دهد، در این باغ چه نیازی به ساختن آشیانه است؟