گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۴۹

اگر مقید کسب هوا نمی گردی
حباب وار ز دریا جدا نمی گردی
لباس فقر بود پینه بر سراپایت
اگر شکسته تر از بوریا نمی گردی
رضای حق به رضای تو بسته است از حق
چرا به هر چه کند حق رضا نمی گردی؟
ایا کسی که به هنگام ارتکاب گناه
ز شرم خلق به گرد خطا نمی گردی:
ز خلق بیش، ز خود شرم کن که خلق از تو
جدا شوند و تو از خود جدا نمی گردی
ز تخم پوچ تو بی مغز روشن است چو آب
که روسفید درین آسیا نمی گردی
نشسته دست ز دامان دولت دنیا
چو خضر سبز ز آب بقا نمی گردی
تو تا خموش نگردی به صدزبان دراز
چو شانه محرم زلف دوتا نمی گردی
ز آشنایی مردم گزیده تا نشوی
تو بی شعور به خود آشنا نمی گردی
مدار دست ز دامان پیروان صائب
اگر ز بی بصری رهنما نمی گردی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر مقید کسب هوا نمی گردی
حباب وار ز دریا جدا نمی گردی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خواسته‌ها و آرزوهای دنیایی نباشی، مانند حبابی نخواهی بود که به راحتی از دریا جدا شود.
لباس فقر بود پینه بر سراپایت
اگر شکسته تر از بوریا نمی گردی
هوش مصنوعی: اگر بر تن تو لباس فقر باشد و به خاطر آن پینه روی تمام بدنت باشد، هرگز نمی‌توانی از آنچه که هستی، کمتر و شکسته‌تر از یک بوریا به نظر بیایی.
رضای حق به رضای تو بسته است از حق
چرا به هر چه کند حق رضا نمی گردی؟
هوش مصنوعی: رضایت خدا به رضایت تو وابسته است، پس چرا از آنچه که خدا می‌خواهد راضی نمی‌شوی؟
ایا کسی که به هنگام ارتکاب گناه
ز شرم خلق به گرد خطا نمی گردی:
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در هنگام مرتکب شدن به گناه، از شرم نسبت به دیگران به سمت خطا نرود؟
ز خلق بیش، ز خود شرم کن که خلق از تو
جدا شوند و تو از خود جدا نمی گردی
هوش مصنوعی: از دیگران بیش از حد انتظار نداشته باش و به خودت شرمنده نباش، زیرا اگر مردم از تو دور شوند، تو همچنان از خودت فاصله نمی‌گیری.
ز تخم پوچ تو بی مغز روشن است چو آب
که روسفید درین آسیا نمی گردی
هوش مصنوعی: از دانه‌ی بی‌فایده‌ات نشان روشنی نیست، مانند آبی که در این آسیا نمی‌چرخد و تنها سفید و بی‌اثر است.
نشسته دست ز دامان دولت دنیا
چو خضر سبز ز آب بقا نمی گردی
هوش مصنوعی: دست از دنیا و نعمت‌های آن برکشیده‌ای و مانند خضر، که نماد حیات جاویدان است، از آب زندگی دور مانده‌ای.
تو تا خموش نگردی به صدزبان دراز
چو شانه محرم زلف دوتا نمی گردی
هوش مصنوعی: اگر سکوت کنی و خاموش باشی، نمی‌توانی به درستی به عمق موضوع پی ببری. مانند شانه‌ای که برای باز کردن گیسوانی خاص ساخته شده است، تو هم نیاز به آرامش و خاموشی داری تا به حقیقت نزدیک شوی.
ز آشنایی مردم گزیده تا نشوی
تو بی شعور به خود آشنا نمی گردی
هوش مصنوعی: اگر از تجربه‌های دیگران استفاده نکنی و با آن‌ها آشنا نشوی، نمی‌توانی درک درستی از خودت پیدا کنی و به بلوغ فکری نرسی.
مدار دست ز دامان پیروان صائب
اگر ز بی بصری رهنما نمی گردی
هوش مصنوعی: اگر از نادانی و بی‌توجهی به حقیقت دست برنداری، هرگز نمی‌توانی راهنمایی برای دیگران باشی.