غزل شمارهٔ ۶۸۴۵
بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی
اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی
بود رفیق سبکروح تازیانه شوق
نگشته است صبا تا روانه بیرون آی
اگر به کاهلی طبع برنمی آیی
ز خود به زور شراب شبانه بیرون آی
براق جاذبه نوبهار آماده است
همین تو سعی کن از آستانه بیرون آی
اسیر پرده ناموس چند خواهی بود؟
ازین لباس زنان عارفانه بیرون آی
ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید
چه می شود، تو هم از کنج خانه بیرون آی
صفیر مرغ سحر تازیانه شوق است
ز بند خویش به این تازیانه بیرون آی
کنون که کشتی می راست بادبان از ابر
سبک ز بحر غم بیکرانه بیرون آی
چو صبح، فیض بهار شکوفه یک دو دم است
چه فکر می کنی، از آشیانه بیرون آی
هوا ز ناله مرغان شده است پرده ساز
چه حاجت است به چنگ و چغانه، بیرون آی
درید غنچه مستور پیرهن تا ناف
تو هم ز خرقه خود صوفیانه بیرون آی
چه همچو صورت دیوار محو خانه شدی؟
قدم به راه نه، از فکر خانه بیرون آی
ازین قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن
به ذوق صحبت یار یگانه بیرون آی
ترا میان طلبی از کنار دارد دور
کنار اگرطلبی از میانه بیرون آی
حجاب چهره جان است زلف طول امل
ازین قلمرو ظلمت چو شانه بیرون آی
ز خاک یک سر و گردن به ذوق تیر قضا
اگر ز اهل دلی چون نشانه بیرون آی
کمند عالم بالاست مصرع صائب
به این کمند ز قید زمانه بیرون آی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی
اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده است، از دنیای درون خود بیرون بیایید. اگر نمیتوانید از خودتان رها شوید، حداقل از خانهتان خارج شوید.
بود رفیق سبکروح تازیانه شوق
نگشته است صبا تا روانه بیرون آی
هوش مصنوعی: دوست سبکی دارم که مانند تازیانهای از شوق است، تا به حال نسیم صبح او را بیرون نرانده است.
اگر به کاهلی طبع برنمی آیی
ز خود به زور شراب شبانه بیرون آی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تنبلی و کسالت نمیتوانی از خودت خارج شوی، با استفاده از شراب شبانه خود را به زور از این حالت بیرون بیاور.
براق جاذبه نوبهار آماده است
همین تو سعی کن از آستانه بیرون آی
هوش مصنوعی: براق جاذبه بهاری آماده است، پس تو هم تلاش کن که از در کیش و دلشکستگی خارج شوی و به سوی زندگی جدید بروی.
اسیر پرده ناموس چند خواهی بود؟
ازین لباس زنان عارفانه بیرون آی
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی در بند حجاب ناموس بمانی؟ از این لباس زنانه و عرفانی خارج شو و به واقعیتهای زندگی نگاهی تازه بیانداز.
ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید
چه می شود، تو هم از کنج خانه بیرون آی
هوش مصنوعی: از دل سنگ، لالهای بهوجود آمده و از خاک، سبزهای روییده است. چه اتفاقی میافتد اگر تو هم از گوشه خانهات بیرون بیایی؟
صفیر مرغ سحر تازیانه شوق است
ز بند خویش به این تازیانه بیرون آی
هوش مصنوعی: آوای پرنده صبح نشانهای از شوق و اشتیاق است که او را از قید و بند رهایی میبخشد. پس بیایید با این فراخوانی، از محدودیتها خارج شویم.
کنون که کشتی می راست بادبان از ابر
سبک ز بحر غم بیکرانه بیرون آی
هوش مصنوعی: حالا که بادبان کشتی به سمت درست میرود، از ابرها خارج شو و به دریاهای بیپایان غم نرو.
چو صبح، فیض بهار شکوفه یک دو دم است
چه فکر می کنی، از آشیانه بیرون آی
هوش مصنوعی: صبح که میشود، لحظات زیبای بهار مانند شکوفهای است که بسیار زودگذر است. پس چرا فکر میکنی؟ از آشیانهات بیرون بیا و از این لحظات لذت ببر.
هوا ز ناله مرغان شده است پرده ساز
چه حاجت است به چنگ و چغانه، بیرون آی
هوش مصنوعی: هوا پر از ناله و آواز پرندگان شده است و این حال و هوا نیاز به موسیقی و ساز ندارد، پس بهتر است که بیرون بیایی و از این زیباییها لذت ببری.
درید غنچه مستور پیرهن تا ناف
تو هم ز خرقه خود صوفیانه بیرون آی
هوش مصنوعی: غنچهای که به خوبی پوشیده شده است، به ناگاه شکاف خورده و زیباییاش نمایان شده است. بیا و مانند صوفیانی که از محدوده خود فراتر میروند، از حجاب و محدودیتهای خود خارج شو و خودت را آشکار کن.
چه همچو صورت دیوار محو خانه شدی؟
قدم به راه نه، از فکر خانه بیرون آی
هوش مصنوعی: چرا مانند دیوار خانه مبهوت و غمگین شدهای؟ قدم خود را به جلو بگذار و از فکر و خیال خانه بیرون بیا.
ازین قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن
به ذوق صحبت یار یگانه بیرون آی
هوش مصنوعی: از این دنیای پر از تنوع و شلوغی که بر سرش غم و اندوه است، به خاطر لذت گفتگو با محبوب یکتا خارج شو.
ترا میان طلبی از کنار دارد دور
کنار اگرطلبی از میانه بیرون آی
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی چیزی هستی، باید خود را از آن دوری که در آن غرق شدهای، رها کنی و به سمت مرکز آن بروی، تا به خواستهات برسی.
حجاب چهره جان است زلف طول امل
ازین قلمرو ظلمت چو شانه بیرون آی
هوش مصنوعی: چهرهی جان مانند پوششی است و آرزوهای طولانی مانند گیسوانی هستند که از این دنیای تاریک بیرون بیایند و خود را نشان دهند.
ز خاک یک سر و گردن به ذوق تیر قضا
اگر ز اهل دلی چون نشانه بیرون آی
هوش مصنوعی: اگر از خاک به بلندای یک سر و گردن به خاطر تقدیر و شانس برخیزیم، اگر از دلهای عاشق و اهل دل جدا شویم، همچون نشانهای که از هدف بیرون میآید.
کمند عالم بالاست مصرع صائب
به این کمند ز قید زمانه بیرون آی
هوش مصنوعی: جهان پر از دام و تله است، اما با این کمند میتوان از محدودیتهای زمان و مکان رهایی یافت.