غزل شمارهٔ ۶۸۴۳
عیش فرش است در آن محفل روح افزایی
که فتد شیشه می جایی و ساقی جایی
گرد کلفت ننشیند به جبین در بزمی
که بود دست فشان سرو سهی بالایی
مردمک مهر خموشی است نظربازان را
در حریمی که نباشد نظر گویایی
یوسف از قحط خریدار دل خود می خورد
حسن مغرور تو می داشت اگر پروایی
چشم ازان حسن جهانگیر چه ادراک کند؟
در حبابی چه قدر جلوه کند دریایی؟
در تماشای تو افتاد کلاه از سر چرخ
خبر از خویش نداری چه قدر رعنایی
سر خورشید درین راه به خاک افتاده است
که به افتادگی سایه کند پروایی؟
کوه را ناله من سر به بیابان داده است
نیست در دامن این دشت چو من شیدایی
جلوه بیهده ضایع مکن ای باغ بهشت
که من از گوشه دل یافته ام مائوایی
تنگی خاک مرا بر سر آن می آرد
کز غبار دل خود طرح کنم صحرایی
عشرت روی زمین خانه به دوشان دارند
جای رشک است بر آن کس که ندارد جایی
هر کف خاک ز اسرار حقیقت لوحی است
صائب از سرمه توفیق اگر بینایی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عیش فرش است در آن محفل روح افزایی
که فتد شیشه می جایی و ساقی جایی
هوش مصنوعی: زندگی در آن جمع دلنشین و شاداب، همچون تجربهای است که در یک میهمانی خوشگذران، با شراب و چرخش ساقی همراه است.
گرد کلفت ننشیند به جبین در بزمی
که بود دست فشان سرو سهی بالایی
هوش مصنوعی: در مجلسی که سروبلند و زیبا حاضر است، کسی که دارای کمال و زیبایی نیست، جایی ندارد و نمیتواند به چشم بیاید.
مردمک مهر خموشی است نظربازان را
در حریمی که نباشد نظر گویایی
هوش مصنوعی: مردمک چشم نماد خاموشی و سکوت است برای کسی که به تماشای چیزهایی میپردازد که در حریمی هستند که نمیتوان دربارهشان صحبت کرد.
یوسف از قحط خریدار دل خود می خورد
حسن مغرور تو می داشت اگر پروایی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مقایسهی یوسف و حسن میپردازد. یوسف به خاطر قحطی که داشت، دل خود را به کسی میفروشد، در حالی که حسن با مغروری خود، هیچ اهمیتی به احساسات دیگران نمیدهد و اگر کمی توجه میکرد، اوضاع متفاوت میشد. در واقع، این بیت نشاندهندهی تفاوت در رفتار و احساسات این دو شخصیت است.
چشم ازان حسن جهانگیر چه ادراک کند؟
در حبابی چه قدر جلوه کند دریایی؟
هوش مصنوعی: چشم انسان چگونه میتواند زیباییهای فوقالعاده یک معشوق را درک کند؟ مثل این است که در یک حباب، چقدر میتوان زیباییهای یک دریا را دید.
در تماشای تو افتاد کلاه از سر چرخ
خبر از خویش نداری چه قدر رعنایی
هوش مصنوعی: در تماشای تو، بخت و اقبال از تو بیخبر است و چقدر زیبایی و جذابیت داری.
سر خورشید درین راه به خاک افتاده است
که به افتادگی سایه کند پروایی؟
هوش مصنوعی: خورشید در این مسیر به زمین افتاده است تا سایهاش قدرت و احترامی به دست آورد؟
کوه را ناله من سر به بیابان داده است
نیست در دامن این دشت چو من شیدایی
هوش مصنوعی: کوه از نالههای من به بیابان طنین افکنده است و در این دشت، هیچ موجودی به شیدایی من نمیرسد.
جلوه بیهده ضایع مکن ای باغ بهشت
که من از گوشه دل یافته ام مائوایی
هوش مصنوعی: به زیبایی و شگفتیهای بهشت بیمورد توجه نکن، زیرا من در عمق احساسات خود به آرامش و محبوبی دست یافتهام.
تنگی خاک مرا بر سر آن می آرد
کز غبار دل خود طرح کنم صحرایی
هوش مصنوعی: فشردگی زمین و دشواریهایی که دارم، باعث میشود که از دل مضطربم، تصوری از یک دشت وسیع بسازم.
عشرت روی زمین خانه به دوشان دارند
جای رشک است بر آن کس که ندارد جایی
هوش مصنوعی: زندگی خوش و آرام در زمین برای آنهایی که دارای خانه و کاشانه هستند، جایی برای حسرت و حسادت است نسبت به کسی که جایی ندارد.
هر کف خاک ز اسرار حقیقت لوحی است
صائب از سرمه توفیق اگر بینایی
هوش مصنوعی: هر تکه خاکی از رازهای حقیقت، مانند لوحی است که اگر بینش و درک درستی داشته باشی، میتوانی از آن معرفت و راهنمایی بگیری.
حاشیه ها
1394/06/20 13:09
فهیمه
ماوایی فکر میکنم ازنظر املایی مشکل داره