گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۳۹

به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟
سعی کن سعی که شایسته دیدار شوی
چند چون طوطی بی حوصله از بی بصری
به سخن قانع ازان آینه رخسار شوی؟
این که از داغ جدایی جگرت می سوزند
غرض این است که لب تشنه دیدار شوی
نیست چون حوصله دیدن بی پرده ترا
به که قانع به نگاه در و دیوار شوی
تا تو از شادی عالم نکنی قطع امید
به غم عشق محال است سزاوار شوی
بادپیمایی گفتار ندارد ثمری
لب فرو بند که گنجینه اسرار شوی
چون نداری پر و بالی که شوی واصل بحر
در ره سیل همان به که خس و خار شوی
گرچه چون صبح ترا موی سیه گشت سفید
نشد از خواب درین صبح تو بیدار شوی
وضع دنیا شود از مستی غفلت هموار
مصلحت نیست درین غمکده هشیار شوی
مبر از درد شکایت به طبیبان زنهار
که ز یک درد به صد درد گرفتار شوی
پرده بردار ز پیش نظر کوته بین
مگر از عاقبت خویش خبردار شوی
نتوان دل ز عزیزی به سهولت برداشت
جهد کن جهد که در چشم کسان خوار شوی
گر بری غنچه صفت سر به گریبان صائب
بی نیاز از گل و دلسرد ز گلزار شوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟
سعی کن سعی که شایسته دیدار شوی
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی با شنیدن خبرهایی دلخوش کنی؟ بهتر است تلاشت را بکن تا شایسته‌ی دیدار محبوبت باشی.
چند چون طوطی بی حوصله از بی بصری
به سخن قانع ازان آینه رخسار شوی؟
هوش مصنوعی: چند بار مانند طوطی بی‌حوصله از نداشتن بینایی به صحبت بی‌محتوا ادامه خواهی داد و به جای آنکه از آینه به چهره‌ات نگاه کنی؟
این که از داغ جدایی جگرت می سوزند
غرض این است که لب تشنه دیدار شوی
هوش مصنوعی: این که دلت از درد جدایی می سوزد به این دلیل است که بخواهی بار دیگر طعم دیدار را بچشی.
نیست چون حوصله دیدن بی پرده ترا
به که قانع به نگاه در و دیوار شوی
هوش مصنوعی: توجه به زیبایی‌ها و معانی عمیق زندگی نیازمند شجاعت و فراغ بال است. اگر نتوانی به راحتی به درون زیبایی‌ها نگریستی، بهتر است که فقط به ظاهر و شکل‌های بیرونی اکتفا کنی.
تا تو از شادی عالم نکنی قطع امید
به غم عشق محال است سزاوار شوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خوشحالی زندگی ناامید نشوی، به خاطر غم عشق نمی‌توانی شایسته‌ای باشی.
بادپیمایی گفتار ندارد ثمری
لب فرو بند که گنجینه اسرار شوی
هوش مصنوعی: پرواز در باد بی‌فایده است و سخن گفتن هم ثمره‌ای ندارد، پس دهان را ببند تا به اسرار درونی‌ات دست یابی.
چون نداری پر و بالی که شوی واصل بحر
در ره سیل همان به که خس و خار شوی
هوش مصنوعی: اگر بال و پر نداریم تا به دریا برسیم، بهتر است که در مسیر سیل، مثل علف و خار، باقی بمانیم.
گرچه چون صبح ترا موی سیه گشت سفید
نشد از خواب درین صبح تو بیدار شوی
هوش مصنوعی: اگرچه موهای سیاه تو به سفیدی صبح تبدیل شده است، اما از خواب بیدار شو و این روز را آغاز کن.
وضع دنیا شود از مستی غفلت هموار
مصلحت نیست درین غمکده هشیار شوی
هوش مصنوعی: حالت و وضعیت دنیا به گونه‌ای است که غفلت و شوق به مستی در آن موج می‌زند. در این مکان پر از غم و اندوه، هوشیاری و بیداری برای تو مفید نیست.
مبر از درد شکایت به طبیبان زنهار
که ز یک درد به صد درد گرفتار شوی
هوش مصنوعی: از بیان درد خود به پزشکان خودداری کن، زیرا ممکن است با شکایت از یک مشکل، خود را به مشکلات بیشتری دچار کنی.
پرده بردار ز پیش نظر کوته بین
مگر از عاقبت خویش خبردار شوی
هوش مصنوعی: از جلوی چشمان تنگ‌نظر خود پرده را کنار بزن و دقت کن تا از سرنوشت خود آگاه شوی.
نتوان دل ز عزیزی به سهولت برداشت
جهد کن جهد که در چشم کسان خوار شوی
هوش مصنوعی: عشق و محبت به عزیزان به سادگی کنار گذاشته نمی‌شود، پس تلاش کن که به خاطر آن‌ها دچار ذلت و حقارت در نظر دیگران نشوی.
گر بری غنچه صفت سر به گریبان صائب
بی نیاز از گل و دلسرد ز گلزار شوی
هوش مصنوعی: اگر مانند غنچه باشی و خود را درون جامه‌ات پنهان کنی، دیگر به گل نیازی نخواهی داشت و از باغ و گلستان ناامید خواهی شد.