غزل شمارهٔ ۶۸۳۳
دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی
کوری دیو هوا، پر ز پریزاده کنی
آنچه از مهلت ایام نصیب تو شده است
آنقدر نیست که برگ سفر آماده کنی
بنده آزادکنان بند خود افزون سازند
سعی کن سعی، دل از خواجگی آزاده کنی
می شود چتر تو خورشید قیامت فردا
دست خود گر سپر مردم افتاده کنی
گریه ای کز سر مستی است، نکردن اولاست
آب تا چند ز تزویر درین باده کنی؟
نشود جمع نظربازی خوبان با زهد
این گلی نیست که در دامن سجاده کنی
شربتی نیست غم او که به تلخی نوشند
روترش چند به این رزق خدا داده کنی؟
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
اگر از زنگ هوس آینه را ساده کنی
دل چو آزاد شد از خدمت او دست بدار
این نه سروی است که در پیش خود استاده کنی
پرده عشرت جاوید بود غم صائب
تو برآنی که دل از قید غم آزاده کنی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی
کوری دیو هوا، پر ز پریزاده کنی
هوش مصنوعی: اگر دل تو مانند شیشه خالی از شراب باشد، نمیتوانی از نیروی دیوانهوار باد و طبع بشر به دور بمانی و باید آن را پر از آشتی و زیبایی کنی.
آنچه از مهلت ایام نصیب تو شده است
آنقدر نیست که برگ سفر آماده کنی
هوش مصنوعی: زمانی که به تو فرصت داده شده، به قدری نیست که بخواهی خود را برای سفری آماده کنی.
بنده آزادکنان بند خود افزون سازند
سعی کن سعی، دل از خواجگی آزاده کنی
هوش مصنوعی: بندگان را برای آزاد شدن از قید و بند، کمک و تلاش میکنند. تلاش کن و با جدیت، دلت را از تسلط و وابستگی آزاد کن.
می شود چتر تو خورشید قیامت فردا
دست خود گر سپر مردم افتاده کنی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند چتری باشی که در روز قیامت از خورشید محافظت میکند، میتوانی مردم را از آسیب و سختیها نجات دهی، حتی اگر خودت در معرض خطر قرار بگیری.
گریه ای کز سر مستی است، نکردن اولاست
آب تا چند ز تزویر درین باده کنی؟
هوش مصنوعی: گریهای که به خاطر شوق و سرمستی است، نشان از بیخود بودن است. چقدر میخواهی در این بادهی فریب، به بازیگری ادامه دهی؟
نشود جمع نظربازی خوبان با زهد
این گلی نیست که در دامن سجاده کنی
هوش مصنوعی: جمع کردن بازی نگاه خوبان و زهد، ممکن نیست. این گل، آنقدر باارزش نیست که بخواهی آن را در دامن سجاده قرار دهی.
شربتی نیست غم او که به تلخی نوشند
روترش چند به این رزق خدا داده کنی؟
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این موضوع میپردازد که غم و اندوه زندگی چقدر تلخ و دشوار است. در واقع، اشاره میکند که این تلخی هیچ شباهتی به شیرینیهای روزیای که خداوند به ما داده ندارد و به ما یادآوری میکند که چقدر سختیها نباید ما را از نعمتهای الهی دور کند.
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
اگر از زنگ هوس آینه را ساده کنی
هوش مصنوعی: اگر دستانت را از آلودگیها و آرزوهای بیهوده پاک کنی، مانند صدفی که در دریا مروارید تولید میکند، میتوانی چیزهای ارزشمندی به دست آوری.
دل چو آزاد شد از خدمت او دست بدار
این نه سروی است که در پیش خود استاده کنی
هوش مصنوعی: وقتی دل از محبت و وابستگی به او رها شود، دیگر نباید به او چنگ انداخت و نگهش داشت. این شخص مانند درخت سروی نیست که بتوانی او را به راحتی در کنار خود نگهداری.
پرده عشرت جاوید بود غم صائب
تو برآنی که دل از قید غم آزاده کنی
هوش مصنوعی: عشق جاودانی مانند پردهای است که بر روی زندگی پوشیده شده است، اما تو میتوانی با رهایی دل از غم و اندوه، این پرده را کنار بزنی و به شادی برسӣ.