گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۲۳

نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی
که شود سبز ز آب رخ زیبای کسی
آب ازان در قدم سرو به خاک افتاده است
که ندارد خبر از قامت رعنای کسی
خانه زادست سیه مستی صاحب نظران
چون قدح چشم ندارند به صهبای کسی
من گرفتم نکنم راز نهان را اظهار
چه کنم آه به غمازی سیمای کسی؟
دعوی جلوه مستانه مکن ای شمشاد
کاین قبایی است که زیباست به بالای کسی
نه چنان شعله کشیده است که خاموش شود
آتش شوق من از دامن صحرای کسی
چه خیال است که از سینه دگر یاد کند
دل هر کس رود از جا به تماشای کسی
نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من
که مرا جمع کند زلف دلارای کسی
سر به سر فاختگان حلقه بیرون درند
سرکش افتاده ز بس سرو دلارای کسی
سرمه در دیده انجم کشد از بیتابی
مشت خاکسترم از آتش سودای کسی
هر نفس می زنم آتش به جهان از غیرت
که مبادا شکند خار تو در پای کسی
از غم روی زمین تنگ نگردد صائب
گرچه در سینه عاشق نبود جای کسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی
که شود سبز ز آب رخ زیبای کسی
هوش مصنوعی: دل انسان به اندازه‌ی دانه‌ای که در خاک قرار دارد نمی‌سوزد، زیرا عشق و زیبایی چهره‌ی یک فرد می‌تواند مانند آب، زندگی و خوشحالیش را دوباره زنده کند.
آب ازان در قدم سرو به خاک افتاده است
که ندارد خبر از قامت رعنای کسی
هوش مصنوعی: آب به خاطر قدم‌های درخت سرو به زمین افتاده، چون این درخت از زیبایی و قامت دوست خبر ندارد.
خانه زادست سیه مستی صاحب نظران
چون قدح چشم ندارند به صهبای کسی
هوش مصنوعی: محل زندگی کسی که در حال مستی است، مانند افرادی است که در دنیا به فکر خود هستند و به کسی نگاه نمی‌کنند. این افراد تنها به خود مشغولند و نمی‌توانند به دیگران توجه کنند.
من گرفتم نکنم راز نهان را اظهار
چه کنم آه به غمازی سیمای کسی؟
هوش مصنوعی: من رازهای پنهان را فاش نمی‌کنم، اما نمی‌دانم چه کاری می‌توانم بکنم در برابر غم و ناله‌ای که از چهره کسی می‌بینم.
دعوی جلوه مستانه مکن ای شمشاد
کاین قبایی است که زیباست به بالای کسی
هوش مصنوعی: به خود نبال و خود را به زیبایی‌ها فریب نزن، ای شمشاد، زیرا این زیبایی متعلق به کسی دیگر است.
نه چنان شعله کشیده است که خاموش شود
آتش شوق من از دامن صحرای کسی
هوش مصنوعی: آتش شوق من آن‌قدر قوی است که مثل شعله‌ای نمی‌تواند خاموش شود، حتی اگر دامن گوهری در بیابان کسی باشد.
چه خیال است که از سینه دگر یاد کند
دل هر کس رود از جا به تماشای کسی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر فردی در دل خود خاطرات و یادهای خاصی دارد. وقتی کسی به یاد کسی دیگر می‌افتد، مانند این است که دلش از جای خود خارج می‌شود تا او را ببیند و تماشا کند. به عبارتی، یاد کسی می‌تواند احساسات عمیق و نیازی به دیدار را در دل انسان به وجود آورد.
نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من
که مرا جمع کند زلف دلارای کسی
هوش مصنوعی: دل من آن‌قدر آشفته و بی‌نظم شده است که هیچ‌کس نمی‌تواند با زیبایی و جذبه‌اش آن را کنار هم جمع کند.
سر به سر فاختگان حلقه بیرون درند
سرکش افتاده ز بس سرو دلارای کسی
هوش مصنوعی: پرندگان زیبا به دور دروازه گرد آمده‌اند و نشانه‌ای از سرکشی و یاغی‌گری را از سر و وضع دلبر کسی نشان می‌دهند.
سرمه در دیده انجم کشد از بیتابی
مشت خاکسترم از آتش سودای کسی
هوش مصنوعی: چشم ستاره‌ها به خاطر بی‌قراری‌ام به اندازه سرمه تیره می‌شود و غم و التهاب عشق‌ام مانند خاکستر از آتش دلم زبانه می‌کشد.
هر نفس می زنم آتش به جهان از غیرت
که مبادا شکند خار تو در پای کسی
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که نفس می‌کشم، به خاطر غیرت خودم، آتشی به دنیا می‌افکنم تا مبادا خار تو در پای کسی آسیب بزند.
از غم روی زمین تنگ نگردد صائب
گرچه در سینه عاشق نبود جای کسی
هوش مصنوعی: اگرچه دل عاشق برای کسی جای خالی دارد، اما غم و اندوه باعث نمی‌شود که زمین بر او تنگ بیاید.