غزل شمارهٔ ۶۸۲۰
غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی
ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی
تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت
نروی سرزده در خواب پریشان کسی
نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را
که به امداد صبا رفت به قربان کسی
خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا
ندهد زحمت اندشه دامان کسی
می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون
نگه مست جفاپیشه آیان کسی
میوه باغ شکیب دل ما را دریاب
سیب صبرست که دورست ز دندان کسی
می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر
بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی
شور از کشور دلهای پریشان برخاست
نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی
قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد
نخورد همت ما نان جو از خوان کسی
عدم اولاست درین واقعه بیماری را
که به جان می کشدش منت درمان کسی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی
ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی
هوش مصنوعی: دل در خاک فرو رفته و از گریه کسی به شدت دلتنگ است، صدای نالهای به خاطر شوخیهای چشمان او میآید.
تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت
نروی سرزده در خواب پریشان کسی
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خاطر کسی ناراحت نشوی، مانند برگ گل به آرامی در خواب کسی که بیخواب است، نرو.
نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را
که به امداد صبا رفت به قربان کسی
هوش مصنوعی: من به آن ناتوانی و ضعف چهرهای که برای کمک به باد صبحگاهی به قربان کسی میرود، ارادت میورزم.
خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا
ندهد زحمت اندشه دامان کسی
هوش مصنوعی: خون ما در وجود کسانی است که در روز قیامت برای دیگران زحمت و فکر و نگرانی ایجاد نمیکنند.
می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون
نگه مست جفاپیشه آیان کسی
هوش مصنوعی: هر لحظه از شوق، از خودم بیرون میروم و در این حال، مست و عاشق ایستادهام. کسی با ویژگیهای جفاپیشه در اینجا وجود دارد.
میوه باغ شکیب دل ما را دریاب
سیب صبرست که دورست ز دندان کسی
هوش مصنوعی: میوهای که از صبر و شکیبایی به دست میآید را دریاب، چرا که میوهاش مانند سیب صبر است و برای رسیدن به آن باید صبر کرد زیرا هنوز در دسترس کسی نیست.
می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر
بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی در طول شب بوی خوش پیراهن یوسف را از گریبان کسی به شهرهای مختلف میبرد.
شور از کشور دلهای پریشان برخاست
نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی
هوش مصنوعی: از دلهای ناآرام و پریشان، سر و صدایی برمیخیزد، اما من همچنان هیچ ماده جدیدی از نمکدان کسی نگرفتهام.
قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد
نخورد همت ما نان جو از خوان کسی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که وقتی ما به مقامهای بلندی دست مییابیم و به کامیابیهایی میرسیم، دیگر نیازی نداریم از نعمتهای دیگران استفاده کنیم. ما باید به توانمندیهای خود تکیه کنیم و از ظرفیتهای خود بهرهبرداری کنیم، تا بتوانیم مستقل و خودکفا باشیم.
عدم اولاست درین واقعه بیماری را
که به جان می کشدش منت درمان کسی
هوش مصنوعی: در این اتفاق، عدم (نیستی) اصل است، چرا که بیماری که جان انسان را میگیرد، در انتظار درمان کسی است.