گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۱۷

نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی
که برآرم به فراغت ز ته دل نفسی
سطحیان غور معانی نتوانند نمود
رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی
دل افسرده نگردد به نصیحت بیدار
راه خوابیده نخیزد به صدای جرسی
زود هموار ز جمعیت منزل گردد
هست در راه اگر قافله را پیش و پسی
شد دل روشن ما از سخن پوچ سیاه
چه کند آینه در دست پریشان نفسی؟
گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق
عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی
دور گردان تو دارند مرا داغ و کباب
من چه می کردم اگر ره به تو می برد کسی
هست در دست قضا بست و گشاد در عیش
گره از جبهه به ناخن نگشوده است کسی
بیکسان راست خدا حافظ از آفات زمان
دزد کمتر بود آنجا که نباشد عسسی
صائب از خواهش بیجا دل من گشت سیاه
وقت آن خوش که ندارد ز جهان ملتمسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی
که برآرم به فراغت ز ته دل نفسی
هوش مصنوعی: بهاری برایم مهم نیست، من در گوشه‌ای محصور هستم که با آرامش از عمق وجودم نفسی بریزم.
سطحیان غور معانی نتوانند نمود
رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی
هوش مصنوعی: افرادی که درک عمیق ندارند نمی‌توانند به عمق معانی پی ببرند؛ زیرا سرچشمه‌های واقعی دانش و آگاهی از دریاهای بزرگ حکمت و شگفتی به دست می‌آید که فقط افراد آگاه و عمیق‌نگر می‌توانند به آن‌ها دست یابند.
دل افسرده نگردد به نصیحت بیدار
راه خوابیده نخیزد به صدای جرسی
هوش مصنوعی: دل ناامید با نصیحت و آگاهی بهتر نمی‌شود، و کسی که در خواب است با صدا و هیاهو بیدار نخواهد شد.
زود هموار ز جمعیت منزل گردد
هست در راه اگر قافله را پیش و پسی
هوش مصنوعی: اگر قافله جلو و عقبش را خوب تنظیم کند، به زودی مسیر را به راحتی طی می‌کند و به منزل می‌رسد.
شد دل روشن ما از سخن پوچ سیاه
چه کند آینه در دست پریشان نفسی؟
هوش مصنوعی: دل ما از حرف‌های بی‌محتوا روشن شده است. حال آینه چه می‌تواند کند وقتی نفس آدمی نامنظم و پریشان است؟
گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق
عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی
هوش مصنوعی: کسی که از تنهایی و دوری لذت می‌برد، مانند صیادی است که به فریب دادن و شکار مگس‌ها با هنر عنکبوتی خود افتخار می‌کند.
دور گردان تو دارند مرا داغ و کباب
من چه می کردم اگر ره به تو می برد کسی
هوش مصنوعی: دور و برم افرادی هستند که به خاطر شوق و عشق به تو، مرا عذاب می‌دهند. اما اگر کسی راهی به تو پیدا می‌کرد، من چه می‌توانستم بکنم؟
هست در دست قضا بست و گشاد در عیش
گره از جبهه به ناخن نگشوده است کسی
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا و قدر به ما فرصتها و محدودیت‌هایی می‌دهد و هیچ‌کس نمی‌تواند از موانع و مشکلات زندگی به راحتی عبور کند. در واقع، هیچ کس نمی‌تواند به تنهایی بر مشکلات چیره شود و از سختی‌ها رهایی یابد.
بیکسان راست خدا حافظ از آفات زمان
دزد کمتر بود آنجا که نباشد عسسی
هوش مصنوعی: خداوند نگهدار است از بلاهای زمان؛ جایی که نگهبانی نباشد، دزد کمتر ظهور می‌کند.
صائب از خواهش بیجا دل من گشت سیاه
وقت آن خوش که ندارد ز جهان ملتمسی
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آرزوهای بی‌مورد و نا‌به‌جا دچار غم و اندوه شده است. وقت خوشی فرا می‌رسد که دیگر از دنیا هیچ درخواستی نداشته باشم.