غزل شمارهٔ ۶۸۰۷
نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟
نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
حیف باشد که به زنجیر بود محمودی
چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان
ما به همت نتوانیم گذشت از دودی
عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف
گر به آتش نگذاری به تکلف عودی
غزل شمارهٔ ۶۸۰۶: چه ثمر میدهد آن دل که نه آبش کردی؟غزل شمارهٔ ۶۸۰۸: عیب صاحب هنران چند به بازار آری؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟
هوش مصنوعی: هنگامی که صبحی مانند تو وجود ندارد، چه میتوانی بکنی؟ وقتی که دل شب تاریک و پر از دود است، تنها نفسهای کمی در اطراف تو باقی مانده است.
نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
هوش مصنوعی: عمر تو تنها به چند لحظه محدود است، چرا وقتت را صرف چیزهایی کنی که هیچ فایدهای ندارند؟
دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
حیف باشد که به زنجیر بود محمودی
هوش مصنوعی: اگر دود ناشی از زلف ایاز است، پس باید ارتباط آن را قطع کرد، چرا که این ارتباط باعث میشود که محمود به زنجیر کشیده شود و این کار نادرست و نابخردانهای است.
چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان
ما به همت نتوانیم گذشت از دودی
هوش مصنوعی: چون سیاوش از آتش گذشت، مردان ما به سختی و اراده نمیتوانند از دود عبور کنند.
عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف
گر به آتش نگذاری به تکلف عودی
هوش مصنوعی: از خودت زندگی تلخی نساز، صائب. این دود کثیف را کنار بگذار. اگر نمیتوانی عود بسازی و آتش را روشن کنی، پس چرا به زحمت و تظاهر به آن ادامه میدهی؟