غزل شمارهٔ ۶۸۰۶
چه ثمر میدهد آن دل که نه آبش کردی؟
به کجا میرسد آن پا که به خوابش کردی؟
نگهی را که کمندِ گهرِ عبرت بود
تو ز کوتهنظری خرجِ کتابش کردی
خارِ پیراهنِ آرام بود عارف را
مژهای را که تو شیرازهٔ خوابش کردی
دیدهای را که ازو خوشهٔ گوهر میریخت
آنقدر گریه نکردی که سرابش کردی
دل که قندیلِ حرم بود ز روشنگوهری
در خرابات مغان جامِ شرابش کردی
سرِ آزاده که از مغزِ خرد بود سمین
تو ز غفلت ز هوا پُر چو حبابش کردی
دلِ بیدار که شمعِ سرِ بالینِ تو بود
تو ز افسانه چو اطفال به خوابش کردی
میِ تلخی که گوارایی ازو میزد موج
تو ز ابروی تُرُش پا به رکابش کردی
نفسْ را کردی از اندیشهٔ فردا فارغ
خودحسابانهگر امروز حسابش کردی
هر که چون کوزهٔ لببسته لب از خواهش بست
در خراباتِ مغان پُر میِ نابش کردی
دلِ هر کس که به شوقِ تو برید از دو جهان
بستر از آتشِ سوزان چو کبابش کردی
بود آیینهٔ صد شاهدِ غیبی صائب
دیدهای را که سراپردهٔ خوابش کردی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه ثمر میدهد آن دل که نه آبش کردی؟
به کجا میرسد آن پا که به خوابش کردی؟
هوش مصنوعی: دلهایی که به آنها توجه و محبت نکنیم، به چه نتیجهای میرسند؟ و پایهایی که راکد و بیحرکت ماندهاند، به کجا خواهند رفت؟
نگهی را که کمندِ گهرِ عبرت بود
تو ز کوتهنظری خرجِ کتابش کردی
هوش مصنوعی: نگاهی که میتوانست باعث عبرت و آگاهی از تجربیات بزرگان شود، تو به خاطر کوتاهنگری و محدودیت فکرت، صرف خواندن کتابهای آن کردهای.
خارِ پیراهنِ آرام بود عارف را
مژهای را که تو شیرازهٔ خوابش کردی
هوش مصنوعی: خاری که در پیراهن انسانهای آرام میبینیم، مژهای است که تو خواب را برای او بر هم زدهای و نظم خوابش را به هم ریختهای.
دیدهای را که ازو خوشهٔ گوهر میریخت
آنقدر گریه نکردی که سرابش کردی
هوش مصنوعی: چشمی را میبینی که اشکهایش مانند دانههای گوهری میریزد، تو آنقدر به خاطر آن غمگین نشدی که آن چشمه را به سراب تبدیل کردی.
دل که قندیلِ حرم بود ز روشنگوهری
در خرابات مغان جامِ شرابش کردی
هوش مصنوعی: دل که همچون چراغی در حرم روشن بود، تو با شراب در میخانه آن را به دست آوردی.
سرِ آزاده که از مغزِ خرد بود سمین
تو ز غفلت ز هوا پُر چو حبابش کردی
هوش مصنوعی: سر آزاده از عقل و خرد پر است، اما تو با غفلت خود او را مانند حبابی پر از هوا کردی.
دلِ بیدار که شمعِ سرِ بالینِ تو بود
تو ز افسانه چو اطفال به خوابش کردی
هوش مصنوعی: دل بیدار من که مانند شمعی در کنار بستر تو میدرخشید، تو مانند قصههای شب، آن را به خواب بردی.
میِ تلخی که گوارایی ازو میزد موج
تو ز ابروی تُرُش پا به رکابش کردی
هوش مصنوعی: شراب تلخی که طعم خوشی از آن جاری بود، تو با ابروی عبوس خود به آن توجه کردی و در کنار آن گام برداشت کردی.
نفسْ را کردی از اندیشهٔ فردا فارغ
خودحسابانهگر امروز حسابش کردی
هوش مصنوعی: خودت را از فکر کردن به فردا آزاد کن و امروز را با دقت و مسئولیت بررسی کن.
هر که چون کوزهٔ لببسته لب از خواهش بست
در خراباتِ مغان پُر میِ نابش کردی
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند کوزهای دربسته، خواستههایش را پنهان کند، در میخانه و در جمع مردم مغان، تو به او میخ wine ناب را عرضه کردی.
دلِ هر کس که به شوقِ تو برید از دو جهان
بستر از آتشِ سوزان چو کبابش کردی
هوش مصنوعی: دل هر کسی که بخاطر شوق تو از دنیا برید، مانند کبابی است که در آتش سوزان پیچیده شده و به شدت میسوزد.
بود آیینهٔ صد شاهدِ غیبی صائب
دیدهای را که سراپردهٔ خوابش کردی
هوش مصنوعی: آیینهای وجود دارد که نشاندهندهی صد نفر از عالم غیب است، آیا تو چشمی نداری که پردهی خواب آنها را برطرف کند؟