گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۹۳

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی
چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی
به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع
به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی
ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی
که هرگز از چمن پیرا ندیدی چین ابرویی
مرا چون مهر خاموشی به هم پیچیده حیرانی
عجب دارم برآید در قیامت هم ز من هویی
تسلی می کند خود را به حرف و صوت از لیلی
چو مجنون هر که دارد در نظر چشم سخنگویی
همان حسن انجمن آراست در هر جا که می بینم
که دارد در نظر زاهد هم از گل طاق ابرویی
به حسن شاهدان معنی از صورت قناعت کن
که در ملک سلیمان نیست زین بهتر پریرویی
ز صحبت های عالم بی نیازم با دل روشن
به دست آورده ام چون سرو ازین گلشن لب جویی
دلی دارم ز لوح سینه اطفال روشنتر
ندارد چون چراغ آیینه من پشتی و رویی
اگر روی زمین یک چهره آتش فشان گردد
ز خامی عود ما را برنمی آرد سر مویی
مروت نیست از پروانه ما یاد ناوردن
در آن محفل که باشد هر سپندی آتشین رویی
وصال تازه رویان زنگ از دل می برد صائب
خوشا قمری که در آغوش دارد قد دلجویی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی
چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی
هوش مصنوعی: من همیشه در یاد و خاطر خود عشق را دارم، همچون داغی که بر لاله می‌نشیند و همواره تصویر زیبای آن معشوق در نظرم حاضر است.
به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع
به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی
هوش مصنوعی: به رنگ سبز گیاهان، مانند کسی که از جوانه‌های زندگی سیراب شده، راضی و آرام به زندگی ادامه می‌دهی و مانند شاخه گل که به خون رنگین آغشته شده، نباید ناتوان و بی‌حیات بمانی.
ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی
که هرگز از چمن پیرا ندیدی چین ابرویی
هوش مصنوعی: به آنچه در جیب داری، با دل‌تنگی زیادی می‌افزایی، همان‌طور که هرگز زیبایی چین ابروان کسی را در چمن نمی‌بینی.
مرا چون مهر خاموشی به هم پیچیده حیرانی
عجب دارم برآید در قیامت هم ز من هویی
هوش مصنوعی: من مانند ماهی که در سکوت خود پیچیده شده، در حیرت و شگفتی به سر می‌برم و تعجب می‌کنم که آیا در روز قیامت هم از من صدایی خواهد آمد؟
تسلی می کند خود را به حرف و صوت از لیلی
چو مجنون هر که دارد در نظر چشم سخنگویی
هوش مصنوعی: کسی که لیلی را در دل دارد، مانند مجنون خود را با صحبت و صدا آرام می‌کند. او در دلش چشم‌های گویایی دارد که احساسی عمیق را منتقل می‌کند.
همان حسن انجمن آراست در هر جا که می بینم
که دارد در نظر زاهد هم از گل طاق ابرویی
هوش مصنوعی: هرجا که چشم به چهره کسی می‌اندازم، زیبایی او به قدری دلرباست که حتی زاهدان خشک و بی‌نظیر نیز تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند و زیبایی چهره‌اش مانند گل زیبا و دلنشین است.
به حسن شاهدان معنی از صورت قناعت کن
که در ملک سلیمان نیست زین بهتر پریرویی
هوش مصنوعی: به زیبایی و دلربایی چهره‌ها دل بسپار، زیرا در دنیای سلیمان هم زیباتر از این چهره‌ها وجود ندارد.
ز صحبت های عالم بی نیازم با دل روشن
به دست آورده ام چون سرو ازین گلشن لب جویی
هوش مصنوعی: از گفت‌وگوهای دانشمندان بی‌نیاز شده‌ام و با دل روشن توانسته‌ام مانند سرو در میان گل‌ها، به آرامش دست یابم.
دلی دارم ز لوح سینه اطفال روشنتر
ندارد چون چراغ آیینه من پشتی و رویی
هوش مصنوعی: دلم مثل یک لوح صاف و روشن است که هیچ چیزی به روشنی آن وجود ندارد. مانند چراغی که در آینه می‌درخشد، من نیز هم باطن و هم ظاهر زیبایی دارم.
اگر روی زمین یک چهره آتش فشان گردد
ز خامی عود ما را برنمی آرد سر مویی
هوش مصنوعی: اگر بر روی زمین آتشفشان بوجود بیاید و همه چیز را بسوزاند، این خامی و نادانی ما را حتی به اندازه یک سر مویی تحت تأثیر قرار نمی‌دهد.
مروت نیست از پروانه ما یاد ناوردن
در آن محفل که باشد هر سپندی آتشین رویی
هوش مصنوعی: فراموش کردن پروانهٔ ما در مجلسی که همهٔ سرها به عشق آتشین خود مشغول است، ناپسند و بی‌مروت است.
وصال تازه رویان زنگ از دل می برد صائب
خوشا قمری که در آغوش دارد قد دلجویی
هوش مصنوعی: دیدن زیبایی‌ها و جوانان تازه در عشق، دل را شاد و سرزنده می‌کند. خوشا به حال قمر (پرنده‌ای سمبل عشق) که در آغوشش دلجویی دارد و از این عشق لذت می‌برد.