غزل شمارهٔ ۶۷۹۰
مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی
که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
نمی شد اینقدر بیماری جانکاه من سنگین
ز درد من اگر آن سنگدل می داشت پروایی
گریبان چاک می گردید در دامان این صحرا
اگر می داشت لیلی همچو من مجنون شیدایی
ز فکر سنگ می کردم سبک دامان طفلان را
اگر می بود چون مجنون مرا دامان صحرایی
به چشم این راه را چون مهر تابان قطع می کردم
اگر از گوشه ابروی او می بود ایمایی
ز وحشت خانه زنبور می شد خلوت مجنون
اگر می داشت آهو همچو لیلی چشم گویایی
به اندک فرصتی گردد حدیثش نقل مجلس ها
چو طوطی هر که دارد در نظر آیینه سیمایی
مرا آن روز خاطر جمع گردد از پریشانی
که سودا افکند هر ذره خاکم را به صحرایی
به تردستی ز خارا نقش شیرین محو می کردم
اگر در چاشنی می داشت کارم کارفرمایی
ز هر خاری گل بی خار در جیب و بغل ریزد
چو شبنم هر که دارد در گلستان چشم بینایی
چه خونها می تواند کرد در دل گلعذاران را
نواسنجی که دارد در قفس دام تماشایی
مپرس از زاهد کوتاه بین اسرار عرفان را
چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی؟
نخوردم بر دل خاری، نگشتم بار بر سنگی
ندارد یاد صحرای جنون چون من سبکپایی
به این آزادگی چون سرو بارم بر دل گردون
چه می کردم اگر می داشتم در دل تمنایی
ترا گر هست در دل آرزویی خون خود می خور
که جز ترک تمنا نیست صائب را تمنایی
غزل شمارهٔ ۶۷۸۹: شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جاییغزل شمارهٔ ۶۷۹۱: که غیر از سنگ طفلان می کند دیوانه آرایی؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی
که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
هوش مصنوعی: من در دریایی غوطهورم که هر حباب آن ناشی از تلاطم و طغیان خودخواهی است و چهرهام به خاطر ترس و اضطراب عرق کرده است.
نمی شد اینقدر بیماری جانکاه من سنگین
ز درد من اگر آن سنگدل می داشت پروایی
هوش مصنوعی: اگر آن دل سنگی قدری احساس و ترحم داشت، این درد و رنج شدید من نمیتوانست اینقدر طاقتفرسا و شکننده باشد.
گریبان چاک می گردید در دامان این صحرا
اگر می داشت لیلی همچو من مجنون شیدایی
هوش مصنوعی: اگر لیلی مانند من مجنون عاشق می بود، گریبان چاک میکرد و در دامن این صحرا میگشت.
ز فکر سنگ می کردم سبک دامان طفلان را
اگر می بود چون مجنون مرا دامان صحرایی
هوش مصنوعی: اگر به جای فکر کردن به سنگ، به یاد خودم میافتادم و میتوانستم مثل مجنون به صحرا بروم، آن وقت میتوانستم بچهها را به راحتی از قید و بندها رها کنم.
به چشم این راه را چون مهر تابان قطع می کردم
اگر از گوشه ابروی او می بود ایمایی
هوش مصنوعی: اگر نگاهی از ابروی او میافتاد، میتوانستم این مسیر را مانند نور خورشید قطع کنم.
ز وحشت خانه زنبور می شد خلوت مجنون
اگر می داشت آهو همچو لیلی چشم گویایی
هوش مصنوعی: اگر مجنون در خانه زنبور زندگی میکرد، وحشت او باعث میشد که آنجا خلوت و بیصدا شود، ولی اگر آهو مانند لیلی با چشمان گویا در کنارش بود، وضعیت کاملاً متفاوت میشد.
به اندک فرصتی گردد حدیثش نقل مجلس ها
چو طوطی هر که دارد در نظر آیینه سیمایی
هوش مصنوعی: در فرصتی کوتاه، صحبتهای او در مجالس نقل میشود، مانند طوطی که هر کسی را که زیبایی چهرهاش را ببیند، جذب میکند.
مرا آن روز خاطر جمع گردد از پریشانی
که سودا افکند هر ذره خاکم را به صحرایی
هوش مصنوعی: آن روز که خیال و آرزو در دل من آرامش بیاورد و هر ذره از خاک من را به دشت وسیعی بکشاند، از پریشانیام خیالم آسوده خواهد بود.
به تردستی ز خارا نقش شیرین محو می کردم
اگر در چاشنی می داشت کارم کارفرمایی
هوش مصنوعی: اگر به مهارت تمام میتوانستم با خاک نقش زیبایی بسازم، اما این کار نیاز به حمایت و هدایت کسی داشت که کارفرما باشد.
ز هر خاری گل بی خار در جیب و بغل ریزد
چو شبنم هر که دارد در گلستان چشم بینایی
هوش مصنوعی: هر کسی که دید و بینایی در گلستان داشته باشد، از هر درد و مشکل میتواند زیباییها و نعمتها را در زندگی خود پیدا کند و در دل خود نگه دارد. مانند شبنم که بر روی گلها مینشیند و زیبایی آنها را دوچندان میکند، آنها نیز از میان مشکلات و دشواریها به دنبال زیباییها برمیآیند.
چه خونها می تواند کرد در دل گلعذاران را
نواسنجی که دارد در قفس دام تماشایی
هوش مصنوعی: چه خونهایی میتواند در دل گلعذاران (عاشقانی که معشوقشان را گلی میدانند) به وجود آورد، وقتیکه نواهایی جذاب و دلکش در قفس وجود دارد که چشمها را به خود جلب میکند.
مپرس از زاهد کوتاه بین اسرار عرفان را
چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی؟
هوش مصنوعی: از زاهد کمعمق نپرسید که او چه میداند؛ او مانند حبابی است که روی سطح دریا قرار دارد و از عمق آن بیخبر است.
نخوردم بر دل خاری، نگشتم بار بر سنگی
ندارد یاد صحرای جنون چون من سبکپایی
هوش مصنوعی: من بر دل خود خار و زخم نداشتهام و هیچ وزنی برایم ندارد. در صحرای دیوانگی، مانند من کسی وجود ندارد که بیوزن باشد.
به این آزادگی چون سرو بارم بر دل گردون
چه می کردم اگر می داشتم در دل تمنایی
هوش مصنوعی: من به این آزادی مانند سرو بزرگ و استوارم، اما اگر در دل آرزویی داشتم، دلم به آسمان چه کار میکرد؟
ترا گر هست در دل آرزویی خون خود می خور
که جز ترک تمنا نیست صائب را تمنایی
هوش مصنوعی: اگر در دل تو آرزویی وجود دارد، بهتر است برای آن آرزو خود را قربانی کنی، زیرا صائب تنها آرزویی دارد که به ترک کردن آن میانجامد.