غزل شمارهٔ ۶۷۸۸
ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی
الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
نمی گردد حجاب بحر وحدت موجه کثرت
نمی آرد برون سی پاره مصحف را ز یکتایی
حجاب نور وحدت عالم اسباب می گردد
شود محجوب اگر در پرده های چشم بینایی
مکن از چشم بد اندیشه کز شرم عذار تو
نمی بیند به غیر از پشت پای خود تماشایی
که را می گشت در خاطر کز آن آرام بخش جان
مرا بازیچه صرصر شود کوه شکیبایی؟
غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
چو مجنون هر که را سودای لیلی کرد صحرایی
ز فیض گوشه گیری قطره ناچیز گوهر شد
قدم بیرون منه تا ممکن است از کنج تنهایی
به اندک فرصتی طی می شود عمر گرانخوابان
که سنگینی کند سیلاب را افزون سبکپایی
به کوشش باز نتوان کرد از سر تیره بختی را
نگردد محو خط سرنوشت از جبهه فرسایی
زبان تیغ را سنگ فسان در جوهر افزاید
نمی گردد مرا گوش گران مانع ز گویایی
ز گلچین نیست پروا چهره گلرنگ جانان را
که حسن این گلستان می برد از دست گیرایی
سپرداری کن از مهر خموشی زندگانی را
که عمر شمع را کوتاه سازد بادپیمایی
که دارد یاد حسن عالم آرایی چنین صائب؟
که می بیند به هر جانب که رو آرد تماشایی
غزل شمارهٔ ۶۷۸۷: نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآراییغزل شمارهٔ ۶۷۸۹: شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی
الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
هوش مصنوعی: از زیباییهای معشوق، قامت جانان نشاندهندهی یکتایی اوست و هیچ حرفی از زیباییاش نمیتواند حرفی بزند یا آن را توصیف کند.
نمی گردد حجاب بحر وحدت موجه کثرت
نمی آرد برون سی پاره مصحف را ز یکتایی
هوش مصنوعی: حجاب یا پوشش دریاى وحدت، نمیتواند به تنهایی وجود کثرت را نمایش دهد. از یکتایی، نمیتوان شصت تکه از کتاب (مصحف) را بیرون آورد.
حجاب نور وحدت عالم اسباب می گردد
شود محجوب اگر در پرده های چشم بینایی
هوش مصنوعی: نور واحدی که همه چیز را به هم پیوند میدهد، وقتی که پردههای نادانی و غفلت بر چشم بینش ما بیفتد، پوشیده و پنهان میشود.
مکن از چشم بد اندیشه کز شرم عذار تو
نمی بیند به غیر از پشت پای خود تماشایی
هوش مصنوعی: نگران چشم بد نباش؛ زیرا شرم حیا و زیبایی چهرهات باعث میشود که جز پشت پای خودش چیزی نبیند و نتواند به تو نگاه کند.
که را می گشت در خاطر کز آن آرام بخش جان
مرا بازیچه صرصر شود کوه شکیبایی؟
هوش مصنوعی: آن کس که در ذهن من میچرخد، کسی است که میتواند به جان من آرامش ببخشد و در عین حال، مانند طوفانی باشد که کوه صبر را تحت تأثیر قرار دهد.
غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
چو مجنون هر که را سودای لیلی کرد صحرایی
هوش مصنوعی: غزالان از تماشای او میترسند، زیرا او همچون مجنون، به شدت به لیلی علاقهمند است و این عشق او را در صحرایی سرگردان کرده است.
ز فیض گوشه گیری قطره ناچیز گوهر شد
قدم بیرون منه تا ممکن است از کنج تنهایی
هوش مصنوعی: از نعمت گوشهنشینی، حتی یک قطره ناچیز تبدیل به جواهر ارزشمندی میشود. پس از منطقه تنهاییام بیرون نرو، تا آنجا که ممکن است.
به اندک فرصتی طی می شود عمر گرانخوابان
که سنگینی کند سیلاب را افزون سبکپایی
هوش مصنوعی: در زندگی، زمان زیادی برای افرادی که خواب آلود و بیتوجه هستند، نمیماند و با کمترین فرصت، عمر آنها به پایان میرسد. این موضوع به این معناست که اگر فردی بیتحرک و سبکسر باشد، مشکلات بیشتری به سراغش میآید و بار سنگینی بر دوشش تحمیل میشود.
به کوشش باز نتوان کرد از سر تیره بختی را
نگردد محو خط سرنوشت از جبهه فرسایی
هوش مصنوعی: با تلاش هم نمیتوان از سر بدشانسی رهایی یافت؛ سرنوشت هرگز از چهره فرسوده و خسته محو نخواهد شد.
زبان تیغ را سنگ فسان در جوهر افزاید
نمی گردد مرا گوش گران مانع ز گویایی
هوش مصنوعی: وقتی زبان مانند تیغ تیز میشود، سنگ فسان (یعنی مشکلات و سختیها) در عمق وجودم افزوده میشود. اما گوشهای سنگین و بیاعتنا نمیگذارند که سخنانم را بیان کنم.
ز گلچین نیست پروا چهره گلرنگ جانان را
که حسن این گلستان می برد از دست گیرایی
هوش مصنوعی: نگران زیبایی چهره محبوب نیست، چرا که زیبایی این گلستان از دست جذابیتش میکاهد.
سپرداری کن از مهر خموشی زندگانی را
که عمر شمع را کوتاه سازد بادپیمایی
هوش مصنوعی: زندگی را با محبت و سکوت نظارت کن، زیرا طوفانها عمر شمع را کوتاه میکنند.
که دارد یاد حسن عالم آرایی چنین صائب؟
که می بیند به هر جانب که رو آرد تماشایی
هوش مصنوعی: چه کسی است که زیباییهای حسن و جذابیت را به این شکل درک کند؟ زیرا هر جا که نگاه میکند، جلوهای زیبا و دیدنی میبیند.